حق اليقين يعني چه؟ حق اليقين اين است که يقين با همه احکامش در وجود اين انسان کامل به گونهاي مستقر ميشود که تمامي مجاري ادارکي و تحريکي را با خود همزمان ميکند همصدا ميکند خطا و خطيئه در آن مسير راه ندارد، عصمت يکي از لوازم حق اليقيني است. آن حق اليقيني که جايگاه انسانهاي پروازکرده به سوي حق است وقتي خداي عالم راجع به قرآن در باب پيامبر گرامي اسلام سخن ميگويد، ميفرمايد که ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾[1] از اين مقام بالاتر نداريم. در تفسير آيت الله جوادي آملي آمده است که مقام عنديت و مقام لدن! «عند» يعني در نزد خدا. در نزد ممکن است اينجا باشد آنجا باشد، حتي در خانه باشد مثلاً ميگوييم اين کتاب در نزد من است! اما «لدن» کاملاً نزديک است قُرب نهايي است. ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ﴾، آنجا قرآن عربي و فارسي نيست. آنجا قرآن سوره و جزء و آيه ندارد. اين قرآن منزَّل است که 114 سوره دارد و شش هزار و ششصد و خوردهاي آيه دارد و سي جزء است و امثال ذلک. اينها مال قرآن منزَّل است و الا قرآن توحيدي که در پيشگاه خداست که اين حرفها را ندارد. اينها که لفظ نيست، آنجا که عبارت نيست، آنجا که نفس نيست؛ چه برسد به لفظ. همه و همه اينها پاکاند، آنجا يک حقيقت است که دفعتاً بنام قرآن است.
واي، چه جاني دارد رسول الله که اين قرآن به اين عظمت را در حقيقت که شب قدر يک جلوه قرآني نازل است: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[2] اين قرآن نازل در شب قدر آمده است. شب قدري که ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾[3] است اينها همه مال نشأه طبيعت است. آن قرآني که ﴿يَوْمَ يَأْتي تَأْويلُهُ﴾، آن چه قرآني است؟ آن کساني که با اين قرآن در صحنه طبيعت آشنايند إنشاءالله تأويلش را که حقيقت قرآن است آنجا مشاهده ميکنند.
اما قصه اين است که اين حقيقت از جايگاه خدا و «لدن» صادر شده و پيامبر گرامي اسلام اين جايگاه را مستقيماً از درگاه الهي دريافت کرده و شده حق اليقين. نه عين اليقين، نه اينکه حقيقت را مشاهده بکند! نه اينکه:
خود هنر دان ديدن آتش عيان ٭٭٭ ني گپ دلّ علي النار الدخان[4]
نه، او آتش شده است. ميگفتند وقتي پيغمبر گرامي اسلام از قيامت سخن ميگفت يا از جهنم سخن ميگفت مثل اينکه گويا از جهنم درآمده است تمام صورتش سرخ بود! چون او از جايگاه حق اليقيني سخن ميگويد و جايگاه حق اليقيني اينکه اين حقيقت به تمامه بر نفس پيامبر و جان پيامبر حاکم شده و همه مجاري ادارکي و تحريکي، چشمش زبانش دست و پايش همه و همه وقتي از جهنم ميگويد ميلرزد، چون جهنم است، چون بهشت است! همه اينها در مشتشان هستند. اگر قسيم جنت و نار است، قسيم جنت و نار که مثلاً آقا علي بن ابيطالب الآن نيست فردا ميشود بعد خدا کليد جهنم و بهشت را ميدهد ميگويد يا علي! تقسيم کن! اين حرفها نيست. هماکنون بهشت و جهنم در يد قدرت مولايمان علي بن ابيطالب است. مقام مولايمان علي بن ابيطالب اين مقام برتر است از مقام بهشت و مقام جهنم. اينها جلوههاي مقام ولايت علي بن ابيطالباند قسيم جنت و نار است. اينجور نيست که مثلاً حالا روز قيامت يک فرشتهاي بيايد يک کليدي را بياورد آقاي علي بن ابيطالب بيا اين کليد بهشت مال شما اين کليد جهنم مال شما! اين حرفها مال انسانهايي است که مادي مينگرند، طبيعي مينگرند؛ اما اگر کسي از جايگاه مرتبه و مقام حق اليقيني بنگرد مسئله به گونه ديگري است.