شیوهی مبارزه با پدیده و چالش شبه علم!
تنها جایی که میتوان با این چالش به صورت جدی مبارزه کرد، مسأله فلسفههای مضاف است. به نظر میرسد که فلسفههای مضاف این رسالت را دارند که علم را از شبیه آن ممتاز و تفکیک کنند و اجازه ندهند تا شبهعلم موجب خطا و انحراف در افکار افراد عالم، جامعه و نظائر آن باشد. لذا این مسأله نه تنها در ارتباط با علم است، در ارتباط با دین هم است. حتی در ارتباط با عزاداری؛ ما امروزه گرفتار «شبه عزاداری» هستیم و در واقع عزاداری واقعی نیست. مثل اینکه عدهای در مقابل سنت گرفتار بدعت هستند. سنت، علم است و بدعت، شبهعلم. عزاداری واقعی عزاداری حقیقی است که واقعاً معنای عزا و حزن و اندوه و مصیبت را به صورت حقیقی در چهرهی انسانی و جامعه منتقل میکند. بسیاری از این موکبها و امثال ذالک، شبه عزاداری و شبه مصیبت هستند و نه مصیبت واقعی.
پس همه چیز شبیه دارد: در دین، هم دین داریم و هم شبه دین. در فلسفه هم، هم فلسفه داریم و هم شبه فلسفه. اینکه جناب صدرالمتألهین متفلسفین و فیلسوفنماها را در رساله سه اصل و نظائر آن رسوا میکنند، برای این است که اینها شبهعلم و شبه فلسفه ایجاد میکنند. امروزه مسئلهی عرفانهای کاذب و شبه عرفانها، یک مشکل جدی است و در حالی که دانش عرفان حقیقی از پرفرازترین جاذبه علمی برخوردار است اما عرفانهای کاذب و شیطانی به عنوان شبه عرفان خودنمایی میکنند و باعث میشوند که عرفان حقیقی شناخته نشود.
بنابراین، آنچه که امروزه میتوان در این رابطه تلاش کرد و امتیاز بین علم و شبهعلم را تبیین کرد، مسأله فلسفههای مضاف است. یکی از رسالتهای فلسفههای مضاف این است که تفکیک بین علم را از شبیه آن مشخص کند. برای نمونه، فلسفهی عرفان، فلسفهی فلسفه، فلسفهی فقه، فلسفهی کلام و سایر فلسفههای مضاف، رسالتهای متعددی دارند و از جمله آنها این است که بتوانند علم را از شبهعلم ممتاز کنند. حتی فلسفه علم اگر به درستی رسالت خود را انجام دهد میتواند علم را از شبهعلم نجات دهد.
امروزه کسانی که با رویکرد شبهعلمی در جامعه حرکت میکنند، بسیار زیاد هستند. متأسفانه رسانهها بیش از اینکه فضای علم را به جامعه منتقل کنند، با شبهعلم بیشتر سروکار دارند. چرا که شبهعلم با برهان و استدلال و عقلانیت مخصوص به آن علم کار نمیکند، بلکه در آن احساسات، عواطف، اتفاقها و حوادث بیشتر نقش دارد. معیارهایی که برای شبه علم وجود دارد، با معیارهایی که برای علم هست کاملاً متمایز و ممتاز است. اگر امروزه دانشمندان هر رشتهای با رویکرد فلسفۀ مضاف به علم خودشان بنگرند، فلسفه علم میتواند شبهعلم را از علم ممتاز کند، فلسفهی فلسفه میتواند فیلسوفنمایان و متفلسفین را از فیلسوفان حقیقی جدا کند، فلسفهی عرفان میتواند عارفنمایان و کسانی که به اصطلاح در کسوت عارف ظاهرند اما از حقیقت عرفان بهرهای ندارند را جدا کند.
چالش امروز جهانی را میتوان شبه حق در همه رشتهها مثل فلسفه، عرفان، کلام، فقه، اخلاق، حقوق، مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی دانست. حتی امروزه در مسألهی عزاداری عدهای بسیار مخلصانه، شناخت دقیقی به عزا دارند و عزاداری اصیل و درستی میکنند اما بسیاری از این موکبها شبه عزاداری است؛ بدعتهایی است که در عزاداری نهاده میشود و متاسفانه در جامعه معمولاً شبه عزاداریها بر اساس قصه، داستان، خواب و خیال است و مداحیهایی با صوتهای آنچنانی، تحریک عواطف و احساسات میکنند و این عزاداریها را به عنوان عزاداری حقیقی معرفی مینمایند.
بنابراین، مسأله شبهعلم همزاد با خود علم است و مسأله نوپدیدی نیست. عرض کردیم در قرآن هم این معنا راه دارد، اما خدای عالم، معیارهایی را برای این علم بیان کرده است. سرّ اینکه امثال آیتالله جوادی آملی از استدلال و برهان فروتر نمیآیند و به داستان، خاطره، خیال، خواب و رؤیاباوری و رؤیاپردازی نمیپردازند، برای این است که علم با عقلانیت، استدلال و برهان خاص به خود پیش میرود و شبهعلم با احساسات، عواطف و رسانهای بودن کارها و امثال ذالک. لذا شاید برخی بگویند که آیتالله جوادی آملی در صحبتها، صحبت سنگینی میکنند، نه؛ حرف اگر بخواهد استدلالی و برهانی باشد و مرجعیت علمی ایجاد کند باید با استدلال، برهان و عقلانیت مناسب با آن باشد. البته با خیال، احساسات و عواطف هیچکس مخالف نیست، اما اگر خیالها، احساسات و عواطف، معطوف به برهان، استدلال و عقلانیت باشد بسیار خوب و کمالزاست.
بنابراین، فکر میکنم مرجعیتی که برای علم باید ایجاد شود، راستیآزمایی و عیارسنجی است که در علم باید به کار گرفته شود. همین مسأله اگر در شبهعلم به کار گرفته شود، اینقدر حاکمیت، سلطه و چیرگی را بر احساسات و عواطف جامعه نمیتواند قرار دهد و مؤثر باشد.
برگرفته از مصاحبه استاد مرتضی جوادی آملی با موضوع «پدیده علم» و «شبه علم»
تاریخ 1403/06/21