ویژه برنامه تلویزیونی «شعائر حسینی» ؛ جلسه 32

10 07 2024 2935612 شناسه:

برنامه تلویزیونی شعائر حسینی، سلسله سخنرانی استاد مرتضی جوادی آملی که در آن به تبیین شعائر حسینی پرداخته و در هر قسمت از آن، یکی از #شعائر_حسینی را شرح می نماید.

تاریخ: محرم و صفر 1446هـ

دانلود فایل تصویری

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين».

نهضت سالار شهيدان و قيام سرور آزادگان به عنوان يک منبع معرفت وحياني معرفي ميشود لذا از آغاز تا انجام جلوههاي وحياني و معصومانه دارد و نه تنها از هر خطا و خطيئه و سهو نسياني مصون ومحفوظ است بلکه کمالات و ارزشهاي فوق العاده انساني و الهي را با خود دارد. شعائر حسيني حکايتگر و روايتگر اين ارزشها و معيارها و ملاکاتي است که در اين نهضت براي انسانيت و جامعه انساني و اسلامي تعريف ميشود چون اين قيام يک قيام جهاني است و مبناي انساني و الهي دارد و ظلمستيزانه و عدالتخواهانه است لذا بايد به گونهاي تعريف بشود که شايستگي و شأنيت جهاني بودن و عالمي بودن اين نهضت معرفي بشود.

يکي از جهاتي که در اين نهضت قابل توجه است اين است که چون موقعيت سالار شهيدان و اهل بيت آن حضرت يک موقعيت الهي است و مصون از هر نوع مسائل بشري و طبيعي و مادي است و غبار طبيعت و گَرد مادّيت بر روي آن نخواهد نشست اين بايد به گونهاي تعريف بشود به گونهاي معرفي بشود که اين اهليت و شأنيت را بتواند به جهان منتقل کند.

در مسير به کربلا در منزل قصر مقاتل يا قصر بني مقاتل حوادث و اتفاقاتي روي داد و اين حوادث و اتفاقها چون طبيعي و عادي نيست و در آنها جلوه ملکوتي و الهي از زبان و بيان و رفتار سالار شهيدان نمودار ميشود، اين نشان از موقعيت ويژه الهي را ما بايد به گونهاي تفسير و تعريف بکنيم که اين جنبهها شناخته بشود. در اين منزل و در اين مسير، شخصي بنام عمرو بن قيس با ابي عبدالله(عليه السلام) ديدار داشت. او دارد نقل ميکند که من به همراه پسرعمويم در مسير حضور حضرت به کوفه با حضرت يک ديداري داشتيم. در اين ديدار وقتي حضرت را زيارت کرديم پسرعمويم از حضرت سؤال کرد که آيا اين رنگي که الآن به سر و صورت و لحيه مبارک هست، رنگ موي طبيعي شماست يا خضاب کرديد؟

با اين تعبير، عرض کرد که «يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَذَا الَّذِي أَرَى خِضَابٌ أَوْ شَعْرُكَ» آنچه را که اکنون من در چهره شما ميبينيم آيا اين خضاب است يا اينکه موي طبيعي شماست؟ حضرت در ابتدا يک جوابي دادند و فرمودند که «خِضَابٌ» اين رنگ طبيعي نيست من رنگ کردم «وَ الشَّيْبُ إِلَيْنَا بَنِي هَاشِمٍ يُعَجِّلُ» پيري به لحاظ ظاهري به ما خاندان بنيهاشم زود روي ميکند؛ يعني موي سر و صورت ما زود سفيد ميشود اما بعد از اين گفتگوي مشفقانه و دوستانه حضرت سؤال کرد: «جِئْتُمَا لِنُصْرَتِي» آيا شما دو نفر - يعني عمر بن قيس و همچنين پسرعمويش - آمديد تا به ما نصرت بدهيد و مرا ياري بکنيد؟ عمر بن قيس جواب داد، عرض کرد که «فَقُلْتُ إِنِّي رَجُلٌ كَبِيرُ السِّنِّ كَثِيرُ الدَّيْنِ كَثِيرُ الْعِيَالِ وَ فِي يَدِي بَضَائِعُ لِلنَّاسِ وَ لَا أَدْرِي مَا يَكُونُ وَ أَكْرَهُ أَنْ أُضَيِّعَ أَمَانَتِي» عرض کرد که يابن رسول الله يا اباعبدالله سنّ من زياد شده و قرض فراواني دارم عيالات من هم فراوان هستند و در دست من هم يک سلسله امانتهايي از مردم هست که من اگر بخواهم به نصرت شما بيايم شايد اين امانتها ضايع بشود و دوست ندارم که اينگونه بشود و پسرعموي او هم چنين سخني گفت، او هم گفت که سنّم زياد است و کثرت دين و کثرت عيال اجازه نميدهد که اين نصرت و ياري شما را داشته باشيم. اين حرف طبيعي است.

اما ابي عبدالله(عليه السلام) اينجا يک سخني ميگويد که هم موقعيت و جايگاه حضرت و خاندان و اهل بيت او را معرفی می­کند و هم اين نهضت را؛ اين سخن بسيار سخن سوزناکي است دلها را به شدت ميسوزاند و ميلرزاند و در عين حال يک کلام اعتقادي و يک باور ايماني است. ابي عبدالله(عليه السلام) دارد به جامعه اين معنا را افاده ميکند که اين حرکت را بايد سراپا يک حرکت الهي بدانيم و حتي گريههاي ما نالههاي ما ضجههاي ما، سودا و سياهي که بر ما شده است يک عالَم طبيعي نيست.

بله ممکن است يک نفر مظلوم واقع بشود يک نفر حالت عزايي بر او حاصل بشود و بايد هم به او ترحّم کرد اما در مسئله ابي عبدالله بحث ترحم، عاطفه، احساسات و نظاير آن مطرح نيست بلکه يک ايمان است يک باور است و اين را بايد به جامعه انساني و اسلامي و خصوصاً پيروان اهل بيت بگوييم که قضيه و موقعيت ابي عبدالله و نهضت، حتي گريههاي آن حضرت و فرزندانشان ضجههايي که داشتند خصوصاً عصر عاشورا خصوصاً شب يازدهم آن واويلاهايي که داشتند، وا رسول اللهاي که داشتند آن وا ابتايي که داشتند، يا وا جدّايي که داشتند وا جدّاتي که داشتند، اينها هر کدام يک ضجهاي است که از عالم غيب و عالم سپهر و آسمان لرزه مياندازد.

ابي عبدالله(عليه السلام) با يک حالت غيبي و الهي برخورد کردند و فرمودند که حالا که شما نميتوانيد نصرت کنيد حالا که نميتوانيد کمک کنيد از اين منطقه دور بشويد و از اين سرزمين بگذريد زيرا اگر کسي صداي ضجه ما را بشنود صداي استغاثه را بشنود صداي ناله ما و فرزندانمان و اهل بيت ما را بشنود و اجابت نکند او اهل نجات نخواهد بود - اين سخن را بعضاً از پيامبر و بعضاً از خود زبان مبارک ابي عبدالله نقل شده است -  اين سخن ضمن اينکه سوزناک است و جانها را ميسوزاند يک باوري را براي جامعه انساني و اسلامي دارد پديد ميآورد که ما فکر نکنيم حالا يک عدهاي مثلاً مظلومه دارند کشته ميشوند ما بايد ترحّم بکنيم يا نه امکان ندارد کسی که صداي مظلومانه ابي عبدالله که صدا زد «هل من ناصر ينصرني هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله»[1]؟ آيا کسي هست که از حرم رسول الله دفاع کند؟ اگر کسي اين صداي «هل من ناصر» ابي عبدالله را بشنود «هل ما ذاب يذب عن حرم رسول الله» را بشنود صداي مظلومانه بچهها و امام سجاد را بشنود و اجابت نکند اهل نجات نيست.

ابي عبدالله فرمود «فَانْطَلِقَا» پس از اين سرزمين برويد. حالا که نميتوانيد مرا نصرت کنيد از اينجا برويد. «فَلَا تَسْمَعَا لِي وَاعِيَةً» واعيه من، وا رسول الله، وا جدّاه و امثال ذلک را نشنويد، اگر کسي بشنود و سامعهاش به اين امر برسد، ميفرمايد که «وَ لَا تَرَيَا لِي سَوَاداً» سختي ما را نبينيد «فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَنَا» اگر کسي واويلاي ما را بشنود «أَوْ رَأَى سَوَادَنَا» سختيهاي ما و دشواريهاي ما را ببيند «فَلَمْ يُجِبْنَا» و اجابت نکند «وَ لَمْ يُغِثْنَا» و به ما نصرت ندهد «كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُكِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِ»[2] اگر خداي عالم چنين انساني را بر نار بيافکند اين حق است، زيرا ما براي انسانيت آمدهايم براي دين و ايمان مردم آمدهايم براي مشتعل داشتن چراغ هدايت آمدهايم اگر کسي وا نصرتهاي ما را  و «هل من ناصر» ما را جواب نگويد يا صداي زن و بچههاي ما را بشنود و گريه و ناله و ضجههاي آنها را بشنود و صداي استغاثه را بشنود و اجابت نکند اهل نجات نخواهد بود.

لذا حضرت به اينها فرمود: «فانطلقا» زود از اين سرزمين برويد و به طوري برويد که ديگر صداي «هل من ناصر» ما را نشنويد.

«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي أولاد الحسين و علي اصحاب الحسين السلام عليهم جميعاً و رحمة الله و برکاته».

 

[1] . ر.ک: بحارالانوار، ج45، ص46.

[2] . بحارالانوار، ج45، ص84..