ویژه برنامه تلویزیونی «شعائر حسینی» ؛ جلسه 36

14 07 2024 2944530 شناسه:

برنامه تلویزیونی شعائر حسینی، سلسله سخنرانی استاد مرتضی جوادی آملی که در آن به تبیین شعائر حسینی پرداخته و در هر قسمت از آن، یکی از #شعائر_حسینی را شرح می نماید.

تاریخ: محرم و صفر 1446هـ

دانلود فایل تصویری

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين».

تأمل در نهضت سالار شهيدان و بررسي مواضع و مواقف مختلف اين نهضت پيام عميقي را به جامعه بشري به همراه دارد. در اين مباحث که به عنوان شعائر حسيني شناخته ميشود توجه به اين نکات ميتواند به اهميت و والايي و ارزشمندي اين نهضت بيافزايد. روز دوم محرّم الحرام سال 61 هجري که روز ورود سالار شهيدان حسين بن علي به کربلا بود از جهاتي مورد توجه است هم از نظر اتفاقاتي که براي خود حسين بن علي به همراه داشت و هم از نظر آنچه که از ناحيه دستگاه اموي و حاکميت يزيدي اتفاق افتاد.

براساس آنچه که در جلسات قبل گذشت مأمور خاص عبيد الله نامهاي را براي حُر آورد که در آن نامه سختگيري و خشونت و تندي را براي ابي عبدالله و کاروانش ثبت کرد. از يک طرف جناب حُر مأمور بود که با سختي برخورد کند و از سويي ديگر هم اين نامه بر آن تأکيد داشت. اين صحنه صحنه بسيار سنگيني شد. اينجا ابي عبدالله(عليه السلام) در جمع يارانشان بعد از اينکه اين مسائل را مشاهده کردهاند خطبهاي را بيان کردند بسيار کوتاه اما پيام و سخنان بسيار ارزشمندي را از آن ميشود استفاده کرد. اجازه بدهيد اول اين خطبه مختصر و کوتاه خوانده بشود و توضيحاتي که نگرش شعار اصلي آن پيام را در حقيقت به همراه دارد را عرض کنيم.

حضرت «ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ» به سمت دوستان و اصحابش مراجعه کرد آمد و اينگونه فرمود: «فَقَالَ النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ  لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ»[1]؛ اين چهار جمله بسيار حاوي نکات مهم و حساسي است. نکته اول اينکه انسانها ذاتاً و طبيعتاً بنده دنيايند. دنياگرايي و به سمت مطامع دنيايي رفتن و متاع قليل دنيا را ارزشمند شناختن اين خصلت اوّلي و ذاتي انسانهاست. اگر خداي عالم در سوره مبارکه «و العصر» انسانها را به اين صفت معرفي کرد که ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْر [2]براي اينکه انسان طبيعتش تبعيت از دنيا و لذت بردن از مطامع دنيايي است و خود را به دنيا بستن و تعلق به دنيا را براي خود اصل قرار دادن است. «النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا» اين تعبير تعبير بسيار رسايي است يعني با تمام وجود در مقابل دنيا خاضعاند مقام دنيا مال دنيا لذات دنيا متاع دنيا هر چه که هست براي انسان بالطبيعة و بالذات مورد علاقه است. جمله اول اين است که «النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا» يعني انسانها را که رها بکنيم ذاتاً به سمت دنياگرايي ميل دارند.

«وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ» اگر هم دين را قبول دارند يک دين ظاهري است، فقط به صورت لعابي است که در زبان هست. آيا در سقف دهن و زبان آن بزاقي که وجود دارد تأمين کننده حقيقت آن معناست؟ اگر دين در حد لعق و در حد بزاق دهن باشد ميتواند براي انسان حقيقتي را به همراه داشته باشد و انسان تشنه را سيراب کند؟! هرگز. آن ديني که در حد لعق و بزاق دهن براي انسان وجود داشته باشد نميتواند انسان را کامروا کند و نسبت به حقائق الهي کاملاً وابسته و پيوسته نگاه دارد «وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ» اين دسته از انسانهايي که به ظاهر دينگرايند و در واقع دنياگرا هستند اينها تا زماني که دينداري با معيشت آنها و زندگي آنها و مقام آنها و اموال آنها تصادمي نداشته باشد منافرتي نداشته باشد دين دارند اما هر جا که احساس کردند دينداري با منافعشان سازگار نيست با تعلقات و علائقشان همراه نيست دين را به راحتي کنار ميگذارند و به دين توجهي نميکنند.

«وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ» تا زماني که معيشتهاي آنها ميگذرد و امکانات آنها تأمين ميشود اينها به دنبال دين هستند اما «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ» اين جمله چهارم «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ» اين دسته از انسانهايي که دين دارند اگر به بلايي امتحاني آزموني مبتلا بشوند قطعاً اينها ديندارانشان کم هستند. کم هستند کساني که دين در عمق جانشان راه يافته باشد از زبان به جانشان راه پيدا کرده باشد و عمق وجودشان ايماني و ديني شده باشد اين سخن را ابي عبدالله(عليه السلام) در ابتداي به منطقه نينوا و سرزمين کربلا داشتند.

بعد اينجا حضرت سؤال ميکنند «أَ هَذِهِ كَرْبَلَاءُ» آيا اين زمين اسمش کربلا است؟ عرض کردند «نَعَمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»[3]. در اين رابطه چند تا روايت هست که نوعاً در ارتباط با نوع معرفي کربلا به سالار شهيدان بيان شده است اما برخي از اين اسامي همانطوري که در مقاتل آمده است اسامي مختلفي بوده مثل شاطئ الفرات بود، مثل نينوا بود، مثل کربلا. وقتي نام کربلا را سالار شهيدان حسين بن علي شنيد ناگهان حقائقي براي او آشکار شد و آنچه را که در پيشينيه وجود سالار شهيدان از کربلا وجود داشت که از زمان پيامبر گرامي اسلام بود ظاهر شد. دو تا اتفاق را بيان ميکنند: يک اتفاق، اتفاقي است که وقتي ابي عبدالله(عليه السلام) در آغوش رسول گرامي اسلام بود و جبرائيل امين قصه کربلا را به گونهاي براي رسول گرامي اسلام شرح داد و بيان کرد و حتي مشتي از خاک کربلا را آورد تا پيامبر گرامي اسلام آن را بوييد. اينجا جناب سالار شهيدان حسين بن علي که يک فرزند خردسالي بود در آغوش پيامبر بود و پيامبر وقتي اين قضيه را شنيد جبرايئل گفت که آيا فرزندت حسين را دوست داري؟ «فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: أَ تُحِبُّ ابْنَكَ هَذَا» آيا او را دوست داري؟ رسول گرامي فرمود آري. اينجا جبرائيل خبر دارد عرض کرد: «فَإِنَّ أُمَّتَكَ سَتَقْتُلُهُ بَعْدَكَ» زود است که امت تو اين فرزندت را بکشند «إِنْ شِئْتَ أَرَيْتُكَ مِنْ تُرْبَتِهِ الَّتِي يُقْتَلُ عَلَيْهَا»[4] اگر مايل باشي آن خاکي را که در آن خاک حسينت به شهادت ميرسد به تو نشان بدهم.

به هر حال اين ماجراها بود، حتي گذر آقا علي بن ابيطالب بعد از جنگ صفين از منطقه کربلا بود و آنجا هم باز يک نوع صورتي و شکلي براي سالار شهيدان به وجود آمد که به جهت محدوديت زماني آن را به مراجعه دوستان واگذار کنيم اما وقتي حضرت اباعبدالله شنيد که اين سرزمين سرزميني است بنام کربلا جملهاي به يادگار ماندني فرمود که  اين جمله ميتواند يکي از شعائر حسيني محسوب بشود و حسين بن علي را در اين جلوه به زيبايي بنگريم. چه زيبا فرمود! فرمود: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[5] براساس اين روايتي که اين مقتل آورده است اينگونه اين سخن را ابي عبدالله فرمود چند تا جمله گفت. بسياري اين جملات طنينانداز است حماسهآفرين است و نشان از عظمت روحي ابي عبدالله دارد.

به محض اينکه شنيد اينجا اين سرزمين سرزمين کربلا است فرمود «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا» اينجاست که ما بايد پياده بشويم و بارهايمان را بنهيم. اگر روزي از مدينه حرکت کرديم سفر نهايي و مقصد نهايي ما اينجاست، اگرچه مقصود نهايي ما شهود حق و لقاء حق است اما مقصد اينجاست مقصود را بعداً خواهيم يافت. «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا» اينجا بايد بار بنهيم و کاروان حسيني در اينجا بايد ساکن بشود و اقامت بگيرد و حرکت الهي خودش را آغاز کند. «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا» اينجاست که فرزندانمان را به شهادت ميرسانند. اينجاست که مردان ما با ناجوانمردي تمام شربت شهادت مينوشند. «وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا» اينجاست که خونهاي ما ريخته ميشود. در برخي از بيانات ديگر هست که همين جاست که خاندان ما به اسارت ميروند.

اکنون حسين بن علي(عليهما آلاف التحية الثناء) چنين جملاتي را دارند و وقتي اربعين سالار شهيدان شد و زينب کبري(سلام الله عليها) خود را بر روی زمين کربلا انداخت اشاره کرد «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا» همين جا بود که مردان ما را به شهادت رساندند.

«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي أولاد الحسين و علي اصحاب الحسين السلام عليکم جميعاً و رحمة الله و برکاته».

 

[1] . بحارالانوار، ج44، ص383.

[2] . سوره عصر، آيه2.

[3] . بحارالانوار، ج44، ص383.

[4] . بحارالانوار، ج44، ص230.

[5] . بحارالانوار، ج44، ص383.

​​​​​​​


 

​​​​​​​