شب دوم؛ سخنرانی استاد در دهه اول محرم الحرام؛ نهضت حسینی حقیقت جهانی و بشری

20 07 2023 1707580 شناسه:

مراسم عزاداری و سوگواری شهادت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) در دهه اول ماه محرم الحرام با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی و با موضوع «نهضت حسینی حقیقت جهانی و بشری»، در  مسجد هدایت شهر آمل برگزار می شود.
​​​​​​​لازم به ذکر است این مراسم به مدت ده شب از شب اول محرم (سه شنبه 27 تیر ماه) بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء ساعت 21:30،  در محل حسینیه هدایت طایفه آملی واقع در آمل، پایین بازار برگزار است

​​​​​​​لینک پخش زنده مراسم : https://el.esra.ir/ch/ostad-morteza-javadiamoli

دانلود فایل تصویری
دانلود فایل صوتی

​​​​

أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين، ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِينَ لَهُ الفِداء‏، بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

شب دوم ماه محرّم سال 1445 هجري قمري است يادآور نهضت پربار و خونين سالار شهيدان و اصحاب و ياران گرام آن حضرت است. به نثار ارواح تابناک شهداي اسلام بالأخص سيد الشهداء صلواتي اهدا فرماييد!

اين نهضت چون در راستاي رسالت همه انبياي الهي و خاصه رسول مکرّم اسلام است، به ميزان همه انبياي الهي و پيامبران حضرت ربوبي گستردگي و عمق دارد. گرچه يک نهضت در يک مقطع تاريخي و جغرافيايي است اما متعلق به هيچ يک از اين امور تعينزا و محدودکننده نيست. هرگز محدود به زمان و مکان نبوده و نيست. هرگز مختصّ به يک قبيله و قوم و طايفه و نژاد نبوده و نيست. هرگز مختص به يک فرقه، يک مذهب، يک دين نبوده و نيست و هر عاملي که بخواهد موجب تعين و تهديد کردنِ اين نهضت باشد که قلمرو اين نهضت را محدود به تاريخ و زمان و مکان کند يا به فرهنگ و قوم و قبيله کند، اين نشان عدم معرفت و شناخت درست نسبت به اين مکتب است اين نهضت است.

اگر رسول گرامي اسلام در مقام معرّفي حسين بن علي فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»[1] و يا اگر فرمود: «إِنَّ الْحُسَيْنَ ... مِصْبَاحُ‏ هُدًي‏ وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ‏»،[2] همه و همه نشان از وسعت و عمق و گستردگي وجودي آن حضرت در راستاي وجود مقدس رسول مکرّم اسلام حضرت نبي مکرّم اسلام است و بايد به همان اندازه وسيع و عميق ديده بشود.

بنابراين اين نهضت نه محدود به زمان است و نه محدود به مکان، به تاريخ، به فرهنگ، نژاد و قوم و قبيله، به فرقه و مذهب و حتي دين محدود نيست و لذا عنواني که براي اين بحث و گفتوگو انتخاب شده است اين است که اين نهضت جهاني و بشري است. براي فهم درست اين معنا به قرآن که ريشه همه معرفتها و عقايد و باورهاي ما است ما پناه ميبريم و از مرجعيت قرآن در اين رابطه بهره ميبريم: ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُون‏ لِلْعالَمينَ نَذيراً[3] چقدر اين آيه عظيم و پرمايه است! چقدر اين آيه کريم و والا و متعالي است! خدايي مبارک است خدايي سراسر خير و برکت است که کتابي را نازل کرده که اين کتاب فرقان است و فارق بين حق و باطل است و براي همه جهانيان موجب هدايت و انذار است.

ميفرمايد: ﴿تَبارَكَ الَّذي، اين آيه از آن آياتي است که همه بايد حفظ بکنيم و متبرّک بشويم به اين آيه. ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُون‏ لِلْعالَمينَ نَذيراً، آن خدايي سراسر خير و برکت است آن خدايي سرمنشأ و مبدأ خير و برکت است آن پروردگاري وجودش مقصد و مقصود پرخير و برکتي است که کتابي را بر پيامبر و بندهاش نازل کرد که اين کتاب براي همه جهانيان موجب هدايت و راهنمايي و سعادت است و آن انساني که از اين قرآن تبعيت کند قطعاً به نجات دست خواهد يافت. ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُون‏ لِلْعالَمينَ نَذيراً.

اين سرمنشأ جهاني بودن و عالَمي بودنِ اين کتاب و اين ارمغان الهي است. ما در اين مسير و در اين راستا آيات فراواني داريم که عالَمي بودنِ قرآن و جهاني بودنِ اين قرآن را به ما نشان ميدهد. خود قرآن در اين جهت که کتاب يک حقيقت جهاني است براي همه افراد بشر نازل شده و هيچ انساني از آن جهت که انسان است از تحت شمول اين آيات الهي بيرون نيست اين معنا در قرآن کريم به مراتب فراوان ذکر شده است. ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرى‏ لِلْعالَمين‏﴾، يعني اين کتاب نيست مگر اينکه براي هدايت و تذکر براي همه جهانيان است. ﴿نَذيراً لِلْبَشَر[4] آيات فراواني است که اين دو جهت را که جهاني است و بشري است معرفي ميکند.

اين را يک مقداري بيشتر توضيح بدهيد! ملاحظه بفرماييد قرآن ادعاي جهاني بودن دارد چراکه با همه انسانها سخن ميگويد خطابش به انسانهاست: ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ، نميشود که يک کتابي آن هم کتاب آسماني، الهي، قرآني، خطابش به انسان باشد، انسان از آن جهت که انسان است خداي عالم فرمود تو به سمت لقاء الهي در حرکت هستي. يا اين همه خطابهايي که در قرآن وجود دارد و خدا در اين خطابهاي قرآني ناس را و مردم را مورد خطاب قرار ميدهد.

شما چقدر در قرآن، اين خطاب ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ[5] را تلاوت ميفرماييد؟ اين يعني چه؟ اين يعني اينکه اين کتاب براي جهانيان نازل شده است براي عالميان نازل شده است، براي انسان و بشر از آن جهت که انسان و بشر است نازل شده است. نه تنها اين کتاب اينگونه است بلکه خود پيامبر گرامي اسلام او هم به ميزان وسعت و به ميزان عمق حقيقت قرآني که براي جهانيان نازل شده، اين پيغمبر هم يک پيغمبر جهاني است. اگر ساير انبياي الهي براي يک قومي و براي يک نژادي و نظاير آن فرستاده شدهاند اما پيغمبر اسلام براي يک قوم يک قبيله يک نژاد و نظاير آن نيست بلکه خداي عالم فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[6] اين ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ يعني چه؟ يعني ما تو را نفرستادهايم مگر اينکه براي همه جهانيان خير و رحمت را سعادت را علم و معرفت را هدايت و ايمان و تقوا را براي همه جهانيان به ارمغان آوردهاي ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.

اگر در باب قرآن فرمود: ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُون‏ لِلْعالَمينَ نَذيراً، به همين ميزان با همين گستردگي در همين تراز پيامبرش را هم اينگونه معرفي کرد: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ، همانگونه که قرآن براي همه جهانيان و همه آحاد بشر هست پيامبر هم قلمرو رسالتش و بعثتش همه جهانيان و همه افراد انسان است. اين معنا و اين مضمون در قرآن فراوان به چشم ميخورد. اگر آيات الهي را در اين رابطه بخواهيم بدانيم ميبينيم که آيات فراواني چه در شأن پيامبر مکرّم اسلام و چه در شأن خود قرآن اين جهت آمده است. لذا بزرگان اهل تفسير فرمودند که قرآن دو ويژگي دارد: همگاني و هميشگي است. قرآن محدود به افراد خاص نيست قرآن محدود به ازمان خاص نيست. بلکه همه افراد و همه زمانها در قلمرو حضور قرآن کريم است.

به همين ميزان، رسول گرامي اسلام هم براي جهانيان است. اين کتاب جهاني است اين قرآن بشري است همانگونه که رسول گرامي اسلام هم جهاني و براي همه اعضا و افراد بشر است.

اما اين سؤال مطرح است اگر قرآن جهاني است اگر قرآن عالَمي است، چرا فقط به عنوان کتاب مسلمانها شناخته شده است؟ چرا دايره شمول اين قرآن اهل کتاب را مشرکين و کفار را ديگران را شامل نميشود الآن ما ميگوييم که اين کتاب يعني قرآن کتاب مسلمانهاست تورات مال يهوديهاست انجيل مال مسيحيهاست قرآن مال مسلمانهاست! اگر اين قرآن يک کتاب جهاني و عالَمي است چرا ما قرآن را در عرض تورات و انجيل ميخوانيم؟ و اگر پيامبر گرامي اسلام يک پيامبري است که براي همه افراد و اعضاي جهاني است، پس چرا عدهاي به نام نصاري، عدهاي به نام يهود و ساير پيروان اديان اينها در يک صف ديگرند؟

سرّ جهاني بودنِ پيغمبر را، سرّ عالَمي بودن قرآن را بايد باز کنيم فاش کنيم بنمايانيم. اگر قرآن به عنوان يک کتاب جهاني و عالمي است، چه معنايي دارد که در عرض قرآن، ما تورات را، انجيل را، زبور داود را، صحف ابراهيم و موسي را در کنار قرآن بخواهيم تعريف کنيم؟ يا اگر پيغمبر گرامي اسلام پيغمبر همه عالميان است که فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ، چه معنايي دارد  که ما پيامبر گرامي اسلام را صرفاً براي امت اسلام به عنوان پيامبر بشناسيم؟ و ديگر بزرگان از انبياء را براي پيروان خودشان! اين را بايد اين سؤال و پرسش را پاسخ بدهيم.

از يک طرف، ما ادعا ميکنيم که قرآن يک حقيقت عالمي و جهاني است، ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُون‏ لِلْعالَمينَ نَذيراً، از طرفي ادعا ميکنيم که پيامبر گرامي اسلام از طرف خداي عالم براي همه افراد بشر و جهانيان است ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ. هم قرآن جهاني است هم پيامبر اسلام عالمي است. هم قرآن براي آحاد بشر کتاب هدايت است هم قرآن براي همه انسانها و همه جوامع و للعالمين عامل هدايت است. از يک طرف چنين ادعايي داريم اما از يک طرف ديگر ميبينيم کتابهاي ديگري همانند تورات و انجيل و زبور و صحف ابراهيم و موسي وجود دارد. از طرف ديگر ميبينيم در عرض پيامبر گرامي اسلام ساير انبياء جايگاه ويژهاي دارند. نوح نبي، آدم صفي، ابراهيم خليل، موساي کليم، عيساي روح الله هر کدام يک جايگاهي  دارند يک موقعيتي دارند اينها چگونه باهم کنار هم قرار ميگيرد؟

براي تبيين مسئله يک نمونه قرآني و شاهد قرآني ذکر کنيم و براي اين پرسش و سؤال هم جوابي از خود قرآن براي آن فراهم آوريم. قرآن در خصوص هدايت و راهنما بودن براي بشر دو گونه سخن دارد؛ يک نحوه سخن قرآن اين است که اين کتاب هدايت براي همه انسانهاست ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً، ﴿نَذيراً لِلْبَشَر، اما از طرف ديگر ميبينيم که ميفرمايد: ﴿الم‏ ٭ ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدي لِلْمُتَّقين‏[7] اين کتاب هدايت براي انسانهاي مؤمن و پرهيزکار و پرواپيشه است انسان متقي آن انساني است که سپر وقايت بر جان و قلبش گذاشته و مصون و محفوظ داشته جانش را از هر خطا و خطيئهاي از هر خطا و عصيان و اشتباهي.

اينکه ميفرمايد: ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً و از طرفي ميفرمايد: ﴿هُدي لِلْمُتَّقين‏، اين يعني چه؟ يعني اينکه اولاً اين کتاب محدود به يک عده خاصي نيست. هر کسي که هر انساني که هر فردي که در هر تاريخي هر جغرافيايي هر فرهنگي هر اعتقادي سرسپرده قرآن بشود قرآن او را به راه راست هدايت و به مقصد سعادت او را منتهي ميشود. اين معناي ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً است. اما اين ﴿هُدي لِلْمُتَّقين‏ يعني چه؟ ميفرمايد که اين کتاب درست است که براي همه هدايت است اما آن دسته از انسانهايي که اهل تقوايند اهل باور هستند اهل ايمان به غيب هستند اهل پذيرش سخن الهي و وحي هستند ميتواند مؤثر باشد. مثل يک دارويي که اين دارو براي بيماري مثلاً سرماخوردگي خوب است، هر کسي که سرما خورده باشد اگر اين دارو را استفاده بکند اين دارو مؤثر است و موجب درمان اوست اين يک قاعده کلي است حالا اگر کسي از اين دارو استفاده نکرد، از اين دارو نخورد و براي درمان اين دارو را به آن توجه نکرد اين معنايش اين نيست که اين دارو براي بيماري سرماخوردگي مؤثر نيست، مفيد نيست.

اين دارو به صورت يک قاعده کلي و يک قضيه حقيقيه هر انساني که مبتلا به سرماخوردگي است اگر اين دارو را استفاده بکند سرماخوردگي برطرف ميشود اين مرض درمان ميشود. اين يک قاعده کلي است اما انساني از اين ميتواند بهره ببرد که اين دارو را استفاده کند از اين دارو براي درمانش بهره ببرد وگرنه فايدهاي نخواهد داشت.

پس دو تا قضيه را بايد کنار هم ديد قضيه اولي يک قاعده عامه است يک قاعده مطلقه است يک قضيه شامله است شامل همه ميشود اين قرآن ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً است ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُون‏ لِلْعالَمينَ نَذيراً، آن خدايي که خالق عالم و آدم است به انسان ميفرمايد اگر از اين کتاب بهره ببري و تحت هدايت اين قرآن قرار بگيري قطعاً نجات پيدا خواهي کرد و به سعادت ميرسي. اما اگر کسي معاذالله بگويد اين قرآن چيست؟ يک کتاب غيبي چيست؟ يعني چه که يک انسان بيايد و براي بشر بخواهد برنامه دهد قاعده و قانون بگذارد بخواهد حکم و قضيه داشته باشد؟ يعني چه؟ اين را کنار بگذارد. اين هدايت نميشود. اين نه بخاطر آن است که قرآن هدايت عالمي نيست، اين نه بخاطر آ« است که قرآن يک کتاب بشري و جهاني نيست، بلکه براي آن است که انسان معاذالله قرآن را فسانه و فسون ديده است قرآن را اسطوره و خرافه خوانده است. آن انساني که با قرآن چنين نحو تعاملي داشته باشد استفاده نخواهد کرد.

بنابراين اگر ما گفتيم تورات داريم انجيل داريم زبور داريم و ساير صحف ابراهيمي و موسوي: ﴿إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولي‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسي،[8] در کنارش گفتيم که اين قرآن ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ[9] اين قرآن دو تا ويژگي دارد همه آنچه را که در ساير کتب وجود دارد در ساير صحف آسماني وجود دارد اين قرآن آنها را دارد بلکه بالاتر مهيمن است مسلّط است چيره است به لحاظ فرهنگي و عقيدتي و اخلاقي و تربيتي و رفتاري. کدام کتاب کدام صحيفه آسماني کدام حتي تورات غير محرّف و انجيل غير محرّف را شما ميتوانيد پيدا بکنيد يک آيهاي از تورات يک آيهاي از انجيل بياوريم در کنار قرآن قرار بدهيد که چيرگي و نورانيت و نورافکني قرآن بر ساير کتب نباشد.

ما اين واژه ﴿وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ را يک مرتبه در قرآن داريم ساير کتب نسبت به کتب ديگر مصدق هستند انجيل نسبت به تورات مصدق است تورات نسبت به ساير کتب پيش از خود مصدق است اما هيمنه، چيرگي، سلطه معرفتي، سلطه معارفي، برتري و فزوني، اين فقطو فقط مختص به قرآن است که ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ، اين دو ويژگي که هم گذشته را تصديق ميکند و هم همينه و سلطه دارد.

به همين ميزان، رسول گرامي اسلام نسبت به انبياي پيشين هم همينگونه است لذا کتابها و صحف انبياء در عرض قرآن نيستند که بگوييم يک تورات داريم يک انجيل داريم يک زبور داريم يک صحف ابراهيم و موسي داريم يک دانه هم قرآن داريم. نه، اين قرآن يک همينه و سلطهاي دارد که همه معارف پيش از خود و همه حقائقي که در کتب پيش از خود است را در درون خودش دارد و بلکه بالاتر.

به همين ميزان، نسبت بين پيغمبر و ساير انبياي الهي است آيا حضرت آدم چه جايگاهي دارد در پيشگاه خدا؟ آيا حضرت نوح حضرت ابراهيم حضرت موساي کليم و عيساي روح الله چه عظمت و چه مقامي دارند که خدا همه اين انبياء را با سلام و درود بر آنها در قرآن از آنها تکريم ميکند: ﴿سَلامٌ عَلي‏ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ،[10] ﴿سَلامٌ عَلي‏ إِبْراهيمَ، ﴿سَلامٌ عَلي‏ مُوسي‏،[11] اين خداست که دارد بر اين انبياء سلام ميفرستد. چه جايگاهي اينها دارند؟ اما وقتي نوبت به رسول گرامي اسلام ميرسد ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ[12] همه پيامبران و همه فرشتگان و در رأس آنها خداي عالم بر پيامبر درود ميفرستد. تفاوت بين پيغمبر و ساير انبياء را شما در اين ادبيات قرآني ميتوانيد تشخيص بدهيد. خدا چگونه به موسي و عيسي و ساير انبياء با همه عظمتشان سلام ميدهد و چگونه نسبت به پيامبر صلوات و درود دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، ما چنين آياتي نداريم. اينها استثنا هستند اينها از غرر آيات الهياند. اينها تکستارگان سپهر قرآنياند که اينها را خداي عالم به اين منظور فرستاده تا شأن پيامبر را نسبت به ساير انبياء روشن کند و شأن قرآن را نسبت به ساير کتب و صحف آسماني مشخص کند اينها را ما بايد قدر بدانيم. ما اگر امت اسلام هستيم در اين امت بودن هويتمان را در سايه قرآن و پيامبر بشناسيم. شخصيت ما هويت ما حقيقت ما در سايه قرآن و عترت و پيامبر گرامي اسلام در اين حد است.

بنابراين همانطوري که قرآن نسبت به ساير کتب در عرض آنها نيست بلکه در طول آنهاست که مهيمن و مسيطر است و سايهافکن است پيامبر هم در همين حد با همين والايي و عظمت در حقيقت رخ نمايانده است و براي عظمت شأن قرآن و شأن پيغمبر اين مطلب جهاني بودن و بشري بودن را بايد خوب توجه کنيم. در اين سخنان عمده عرايض اين است که اين دين يک دين جهاني است چه در چهره کتابش و چه در چهره پيامبرش. اگر اين دين به اين حد و در اين تراز است که جهاني است عالمي است بشري است، اين نهضتي که برخواسته از اين بعثت و رسالت است از اين کتاب و سنت است هم به همين ميزان داراي وسعت و عمق وجودي است.

اگر گفتيم که نهضت ابي عبدالله يک نهضت جهاني است حالا إنشاءالله به عناصر وجودي اين نهضت اشاره ميکنيم. اين شبها که مهمان سفره کرامت و علم و معرفت و نهضت حسيني هستيم، باين اين سخنان را دريابيم و جهاني بودن و بشري بودن اين نهضت را هم خود بشناشيم و هم به جهانيان معرفي کنيم و هم در تفکر محدود فرقهگرايي و تاريخي و جغرافيايي و قوم و قبيلهاي و نژاد و عشيرهاي قرار نگيريم. همانطوري که در جلسه قبل عرض شد عدهاي از دشمنان و عده از دوستان ناآگه، دشمنان آمدند و اين نهضت جهاني و بشري را گفتند يک نهضت عربي است! نژاد عرب اين خصلت را دارند. يا يک نهضت قومي است قوم بني هاشم و قبيله بني هاشم با قبيله بني اميه ستيز قبيلگي داشتند. بحث پيغمبر نيست بحث دين نيست بحث قرآن نيست ن دشمنان براي اينکه اين نهضت را کور کنند مدفون کنند محبوس کنند با اين تبليغات آمدند اين جريان عظيم جهاني را اينگونه معرفي کرد. ما شيعيان هم در بين راه در بين برخي از افراد ناآگاه وجود دارند و اين نهضت را يک نهضت قبيلهاي نه، فرقهاي ميدانند مال فرقه شيعه است مال فرقه شيعه دوازده امامي است. اينجا معامله کردن با نهضت جهاني سالار شهيدان يک ظلم بزرگ است يک جفاي به نهضت ابي عبدالله است. آن کسي که در آغاز حرکتش در کنار قبر مطهر رسول الله از مدينه آهنگ حرکت را براساس قرآن و عترت بست: «أُرِيدُ ... أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[13] با اين بيان سخن خود را آغاز کرد.

يا در روز ترويه هشتم ذي الحجة وقتي خواست حرکت کند، فرمود: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَي لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا»؛[14] شما نگاه کنيد چه اوجي دارد؟ اينکه ميگويند عالميان، نه تنها زمينيان بلکه آسمانيان، بلکه سپرنشينان، بلکه کساني که انديشه آسماني دارند، هر کسي که چقدر اين فکر بند است! ما مثلاً اگر يک نهضتي داشته باشيم ميگوييم هر کسي براي وطنش بخواهد يا هر کسي که براي دينش بخواهد اين بالاتر: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَي لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا»؛ چه افقي را ميبيند ابي عبدالله! هر کسي که وطن خودش را لقاء الله ميداند، در اين سفر با ما همراه باشد. خيلي بزرگ ميبيند. خيلي جهاني ميبيند. خيلي وسعت نظر دارد. هر کسي که وطنش را لقاء الله ميداند با ما در اين سفر همراه بشود.

يک نهضتي را ما بياييم فرقهاي بکنيم و مال شيعيان اثني عشري معرفي بکنيم ظلم نيست؟ جفا نيست؟ اين خيانت بها ين نهضت نيست؟ لذا از يک طرف دشمنان ما و از يک طرف دوستان ناآگاه. ما اينجا نشستهايم در حسينيه نشستهايم خانه ابي عبدالله را براي خودمان مأمن و مأوا و پناهگاه قرار داديم اما اين معنايش اين نيست که بياييم و هر کسي که در اين خانه آمد اين براي جهانيان است. مثل اينکه بگوييم قرآن مال مسلمانهاست اگر قرآن مال مسلمانها است پس چرا خطابهاي فراوان قرآني ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ،[15] ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ، ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ[16] اين خطابها مال چيست؟ اگر قرآن مال مسلمانهاست پس چرا مسيحيها را مخاطب قرار ميدهد؟ چرا يهوديها را؟ چرا حتي کفار و مشرکين را؟ همه انسانها را همه ناس را، براي اينکه قرآن محدود به بشر خاص نيست. اين بشر خاص از اين قرآن بله اين چراغ الآن روشن است هر کسي که وارد اين خانه شد از اين چراغ استفاده ميکند حالا اگر آمد چشم خودش را بست اين معنايش اين است که اين چراغ براي همه نيست؟ اين چراغ هر کسي که وارد بشود و چشم باز داشته باشد در سايه اين چراغ همه اشياء را ميبيند حالا اگر کسي عالماً عامداً آمد و چشم خودش را بست بعد بگويد که من کور هستم و چيزي روشن نيست او خودش را بايد ملامت کند. اين بايد خودش را سرزنش بکند کسي را نبيايد سرزنش بکند.

اين جهاني بودن يک بحث است، و اينکه انسانها در اين رابطه چقدر بتوانند بهره ببرند يک بحث ديگري است. بنابراين به همان صورتي که قرآن در طول ساير کتب و صحف آسماني است و هيچ کتابي در عرض قرآن معنا ندارد بلکه قرآن مصدّق و مهمين است به همين صورت پيامبر مکرّم اسلام هم نسبت به همه انبياي الهي و پيامبران هم مصدق است و هم مهيمن است. به همين ميزان نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) بايد شناخته بشود.

حالا إنشاءالله در شبهاي آتي به عناصري به ارکاني اشاره کنيم که جهاني بودن اين نهضت را آشکار کند. عالمي بودن و شري بودن اين نهضت را نمايان بسازد. همانطوري که قرآن يک وقت ميگوييد که اين کتاب عالمي و جهاني است يک وقت هم به عناصر عالمي و جهاني که فطرت است اشاره ميکند. حقطلبي است حقطلبي که مال يک عده خاصي نيست. نه فقط مسلمانها نه فقط يهوديه نه فقط نصارا همه انسان از آن جهت که انسان است فطرتاً حقطلب است. فطرتاً عدالتخواه است. فطراً اهل حرّت و آزادگي است. فطرتا با ظلم با ستم و تباهي در سيز و در ميارزه است. اين عناصر و ارکاني است که در قرآن وجود دارد و اينها شاهدهاي زنده جهاني بودن قرآن هستند و در نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) هم اين شاهد زنده در جهت عالمي بودن و بشري بودن آن حضرت وجود دارد.

شب دوم ماه محرّم حسيني است و اتفاقاً شب دوم و روز دوم محرّم يک جايگاه ويژهاي در فرهنگ عزاداري ما دارد. به هر حال در مقابل ابي عبدالله اجازه ندادند که حضرت به کوفه وارد بشود. آن عبيدالله ملعون و خائن و جنايتکار که حتي مورد لعن صريح در فرهنگ زيارات ما خصوصاً زيارت عاشورا است. در زيارت عاشورا ما برخي را به عنوان اولي و دومي و اينها ميگوييم اما برخي را تصريح ميکنيم: «وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيَاد»، از بس اين انسان بدچهره، منفور و انسان پليد و پستي است که همگان حتي فرقههاي غير شيعه هم نسبت به او انزجار و تنفر دارند. تصريح به لعنت و نفرين الهي بر اين عنصر پليد ابن مرجانه.

اين انسان به افسرش دستور ميدهد که «جَعْجِعْ بحسين‏».[17] حسين را دستگير کن و در نقاط سخت و دشوار او را محدودش کن «جَعْجِعْ بحسين‏»(عليه السلام). يک مأموري هم خواست و فرستاد يعني روي خاص امنيتي هم فرستاد که مواظب آن افسر و آن فرمانده باشد و او هم همينجور سخت گرفت. هر چه ابي عبدالله گفت که من اگر اجازه نميدهيد مرتّب نامه درآورد و مرتّب پيغامشان را رساند، گفتند که ما مأمور هستيم که شما را بالاخره دستگير کنيم. به هر نحوي بود حضرت اسبشان را به سمت مسير ديگري غير از کوفه حرکت دادند و به يک سرزميني رسيدند که اسب متوقف شد. سؤال کردند اينجا چه جايي است؟ چند تا اسم را جناب زهير بن قين به حضرت عرض کرد وادي ... شطّ الفرات است ديگر اسماء وقتي به کربلا به اين اسم رسيدند ابي عبدالله(عليه السلام) فرمود: «أعوذ بالله من کرب و بلاء». کربلا از دو تا اسم تشکيل شده است کرب يعني اندوه، بلا يعني رنج. «أعوذ بالله من کرب و بلاء» اين سرزمين با اين اسم است.

بعد اين جمله را گفت: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا».[18]

بار بگشاييد خوش منزلگهي است، تا به جنت زين مکان اندک رهي است.

اينجاست که بايد بارها را بگشاييم «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا»، اينجاست که بايد بارها را به زمين بگذاريم «وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[19] اين سرزمين با اين اوضاع معرفي شد. نقل است در مقتلها آمده که جناب ام کلثوم آمد و عرض کرد برادرجان، اين سرزمين سرزمين حزن و اندوهي است اينجا کجاست؟ فرمود: من خاطرهاي را و خوابي را که از پدرم علي بن ابيطالب دارم براي تو نقل ميکنم اين خاک را اينجا ابي عبدالله(عليه السلام) براي خواهرش ام کلثوم نقل ميکند مسير صفين وقتي برميگشتيم اينجا آمديم و پدرم علي بن ابيطالب(عليه السلام) خسته بودند يک مقدار خوابيدند سر مطهرشان روي زانوي برادرم حسن بن علي بود. بعد از مدتي علي بن ابيطالب سر از خواب برآوردند بعد گفتند امر عجيبي را ديدم. ديدم اين صحرا درياي خون است و حسين بن علي در اين درياست فريادرسي هم نيست هر چه فرياد ميزند کسي نيست. اي حسين جان، چه ميکني با اين قضيه؟

اينجا اينگونه است «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»، روزي هم وقتي زينب(سلام الله عليها) در اربعيني وارد سرزمين کربلا شد ديگر اشاره ميکرد همينجا بود همينجا بود که مردان ما را کشتند زنها را به اسارت بردند فرزندن را به اسارت گرفتند همين جا بود که دستان عباس بن علي قمر بنيهاشم از پيکرش جدا کردند، همينجا بود که علي اصغر روي دست پدر سرتاسر و گوش تا گوش اين تير او را دريد.

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[20]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏.[21] «باسمک العظيم الأعظم الاعز الاجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».

«بالنبي و آله و عجل الله تعالي في فرجه الشريف»

 

[1]. کامل الزيارت، ص52.

[2]. عيون أخبار الرضا(عَلَيْهِ السَّلَام)، ج‏1، ص60؛ «إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ‏ هُدًي‏ وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ‏».

[3]. سوره فرقان, آيه1.

[4]. سوره مدثر، آيه36.

[5]. سوره فاطر, آيه15؛ سوره بقره، آيات21، 28؛ سوره نساء، آيه1 ... .

[6]. سوره انبياء، آيه107.

[7]. سوره بقره، آيات1و2.

[8]. سوره اعلی، آيات18 و19.

[9]. سوره مائده، آيه48.

[10]. سوره صافات، آيه79.

[11]. سوره صافات، آيه120.

[12]. سوره احزاب، آيه56.

[13]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص89؛ «فَقَالَ(عليه السلام) إِنِّي لَمْ أَخْرُجْ بَطِراً وَ لَا أَشِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ أَطْلُبُ الصَّلَاحَ فِي أُمَّةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».

[14]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص61.

[15]. سوره انفطار، آيه6؛ سوره انشقاق، آيه6.

[16]. سوره آل عمران، آيه64.

[17] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج33، ص126.

[18] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص383.

[19] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص383.

[20] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[21]. سوره شعراء، آيه227.