04 09 2016 1786694 شناسه:
image

صلح حدیبیه؛ اهتمام به ارزشهاى ذاتى در سايه آرامش و صلح

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی در یادداشتی به جهات اساسی صلح حديبيّه اشاره دارند که از نظر می گذرانیم.

 

صلح حديبيّه

دانلود فایل pdf

صلح حديبيّه جهات فراوان و گوناگونى دارد كه در اين نوشتار به اختصار تنها به ده جهت اساسى آن اشاره مى شود. 

قبل از ورود به بيان جهات دهگانه، لازم است مفهوم فتح و تفاوت آن با واژه هايى همانند نصر و ظفر دانسته شود و همچنین راجع به دو مفهوم جنگ و صلح كوتاه سخنى به نگارش درآيد.

در فرهنگ قرآن فتح غير از نصرت و متفاوت با ظفر است فتح به معناى باز نمودن و ايجاد گشایش به همراه چيرگى و غلبه است به گونه اي كه تسلط و حاكميّت بر آن امر و شئوناتش فراهم آید از اينرو واژه نصر كه به معناى يارى و كمك است يا لفظ ظفر كه به معناى پيروزى است بار معنائى فتح را به همراه ندارد و لذا بر مواردى همچون جنگ بدر و احزاب معناى فتح اطلاق نمى شود آنگونه كه در قضيّة ورود به مكّه از آن به فتح مطلق و از صلح حديبيّه به فتح مبين و از فتح خبير و نظاير آن فتح قريب ياد مى شود.  

جنگ و صلح نيز دو واژه متقابل اند كه كاملاً مفهوم متضادّ داشته و قابل جمع نیستند جنگ از قهر بر مى خيزد همانگونه كه صلح از مهر بر مى جوشد و همانطوریکه روح مهر با قهر آشتى ندارد روح قهر نيز هرگز به سوى مهر ميل نمى نمايد. منطق جنگ قتل و غارت و اهلاك حرث و نسل است امّا منطق صلح مدارا و برخوردارى از منافع يكديگر است.  

بر اساس همين تقابل، روح صلح را در جنگ نمى توان آزمود همانگونه كه هسته جنگ را در پوسته صلح نمى توان جستجو كرد،  صلح يك واقعيّت است همانگونه كه جنگ يك حقيقت است اگر جنگ مظهر قهر است صلح مجلاى مهر است هر يك آداب و قواعد خاص به خود را داشته به گونه ايكه حتّى در ادبيّات و لحن سخن گفتن نيز با يكديگر متفاوت اند، هيچ انسان عاقلى از صلح انتظار تحقّق همه امور و راهيابى به همه اهداف را ندارد معاهده هاى صلح توافقى است كه با قطع نظر از ارادت و معرفت قلمرو عمل و رفتار را نظام مى بخشد، لذا خطاست اگر بخواهيم در آئينه صلح چهره خشن جنگ را جستار نمائیم،  عبارتى را از متن معاهده صلح حديبيّه به عنوان شاهد ياد آور مى شود: .. از اين به بعد سينه هاى ما از كينه و نيرنگ پاك باشد نه به روى هم شمشير بكشيم و نه يكديگر را اسير كنيم و... 

 

جهت اوّل :

 اراده الهى منشاء صلح حديبيّه

خاستگاه صلح حديبيّه را تنها در اراده الهى و نه حتّى در انديشه و نیّت حضرت نبوىّ بايستي جستجو نمود؛  در اوج غيظ و غضب و در كوران جنگ و بوران ستيز جلوه رحمت الهى نمايان گشت و رسول گرامى اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) در مدينه در عالم رؤيا مشاهده مى نمايد لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ  لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ  فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا[1].

خداوند متعال رؤياى صادقه اى را به پيامبرش نشان داد كه آن حضرت  و همه همراهان در امن و امان، سرتراشیده، مو کوتاه کرده و بدون ترس، داخل مسجدالحرام خواهند شد، ولی خداوند امورى را می‌دانست که شما نمی‌دانستید و به همین جهت قبل از فتح مکّه فتح نزدیکی كه همان فتح مبين و صلح حدیبیّه است پیش آورد. ( بر اساس برخى تفاسير) 

 تا اين مقطع تاريخي كه سال ششم هجري است و قريب بيست سال از بعثت نبي خاتم(صل الله عليه و آله و سلّم)   مي­گذرد، همچنان اسلام در بين قبائل عرب و عجم در حدّ يك نهضت و شورش عليه تفكّر حاكم شرك و كفر شناخته شده است كه عدّهاي با قدرت شمشير و قوّت سلاح و بدون هيچ گونه هويّت فكري و تشخّص فرهنگي پیرامون شخصى كه مدّعي نبوّت و داعيه دار رسالت است جمع شدهاند، اكنون نوبت آن رسيده است كه چهرهٴ اصيل و باطن متين دين كه مشحون از معارف عاليه و مملوّ از حقايق ساميه است به جهانيان نمايانده شود، وقت آن رسيده که اسلام با بيان احكام و حِكَم ارزشمند خويش از مدار تنگ و بسته حجاز به اقاليم وسيع قياصر روم و ممالك گسترده اَكاسر ايران گسيل گردد و بشريّت بر حقّانيّت آن كتاب الهى و صداقت اين سنّت نبوي آگاهي يابند، بديهى است اين نوع از جلوه گرى دين نه از درهم و دينار ساخته است و نه با سلاح جنگى امكان پذیر بلکه در اين مرحله تنها انديشهٴ­وحياني رسول­مصطفي(صل الله عليه و آله و سلّم)  راهگشا است، گرچه شمشير ميتواند موانع را كنار بزند، امّا هرگز راه مطمئن و پایدار با سلاح گشوده و باز نمى شود،  جلودار اين طُرفه ميدان انديشه است و تعقلّ و فاتح اين وادى حيران آرامش است و اعتدال، تا صُلح و سِلم نباشد فكر و فرهنگ كارآمد نخواهد بود بنابراین اگر كارآئى جنگ براى دفع مفسدت است كارآئى صلح براى جلب منفعت مى­باشد.   

 

جهت دوّم :

اهتمام به ارزشهاى ذاتى در سايه آرامش و صلح  

شيوه و روشى كه رسول اكرم(صل الله عليه و آله و سلّم)  در اين ماجرا اتّخاذ نمودند در مقابل موارد ديگرى كه حضرت براى جنگ و نظایر آن حركت مى نمودند بسيار متفاوت بود، حضرت دستور دادند كلاه خود از سر برآورده، زِره از تن بركنده، شمشير در نيام كرده، در «ذي الحليفه» لباس احرام بپوشند و تلبيه بگويند، شترانِ قرباني را داغ زنند و در پيش برانند و خود نيز با ذكر لبيك در پيشاپيش گام برميداشت و همگان هم در اذكار و اوراد بدو اقتداء كرده و بدان مترنّم بودند اين همه براي آن است كه حفظ و نگاهداشت ارزشهاى ذاتى در اوج تنازع ممكن است،  حتي اگر دو قطب كاملاً مخالف همانند توحيد و شرك و يا كفر و ايمان در اصل و يا ارزشى همانند تعظيم و تكريم «بيت الله العظيم» با يكديگر مشتركند، به پاس حرمت نهادن به ارزشهاي مشترك مى توانند بدون مداخله دادن غيضها و بدور از كينه ورزى ها بلكه بمنظور حفظ و نگاه داشت ارزشهاي مشترك قيام جمعي نمايند، پيامبر رحمت(صل الله عليه و آله و سلّم) با اين اقدام فرا دينى سعى داشتند حتّى ساير قبائل عرب را گرچه مسلمان نبودند با خود همراه سازند و ضمن تكريم و تجليل از كعبه كه خانه عبادت است و ضمن حرمت نهادن به مناسك عبادى حج و عمره كه يادگار حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) است به بسياري از ذهنيّت هاى ناصواب كه راجع به اسلام و جامعه اسلامى شكل يافته پايان بخشیده و فضاي اطمينان بخشي بر جهان عرب سايه افكن سازند. 

جهت سوّم :

همراهی اصحاب با پيامبر قبل و بعد از صلح حديبيّه   

بر اساس شواهد تاريخى مجموع افرادي كه بعد از بيست سال تلاش و مداومت پيامبرانه، رسول اعظم(صل الله عليه و آله و سلّم) حضرتش را در اين سفر همراهي نمودند، بيش از يك هزار و ششصد نفر نبودند به رغم اينكه «رسول الله» با الهام وحياني ـ روياي رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم)  ـ برای زيارت «بيت الله العظيم» مهاجرت و تنها براي عمل عبادي عمره كوچ كردند و نه به هيچ انگیزه ديگر، اما مسلمانان با بهانه هاى واهى و غير مسلمانان هم از وحشت جنگ و ناموفّق پنداشتن اين سفر حضرت را در اين هجرت مهجور داشته و همراهي نكردند. 

پاره اى از افراد به دنبال اشتغال زندگى دنيوى و برخى ديگر بر اساس پنداشت شكست قطعى و عدم بازگشت از اين سفر حضرت را در غربت و تنهايی نهادند گرچه پروردگار عالم در سوره مباركهٴ «فتح» از سخنان بياساس و نيّات ناصواب آنها پرده برداشته و ماهیّت آنان را هويدا ساخت ( سًيَقولُ  لَكَ المُخَلَّفونَ مِنَ الأََعرابِ شَغَلَتنَا أَموَالُنا و أَهلُونَا فَاستَغفِرلَنَا يَقُولُونَ بِألسِنَاِعتهم مَّالَيسَ فِي قُلُوبِهِم قُل فَمَن يَملِكُ لَكُم منَ اللهِ شَيئاًَ إِن أَرادَ بِكُم ضَرًّا أَوأَرادَ بِكُم نَفعَا بَل كَانَ اللهِ بِما تَعمَلونَ خبيرا بَل ظَنَنتُم أَن لَّن يَنقلِبَ الرَّسولُ و المُؤمنونَ إِلَا أَهلِيهِم أَبَداً وَزُيّنَ ذلكَ فِي قُلُوبِكُم وَظَننتُم ظَنَّ السَّوءِ و كُنتُم قَومَا بُوراً »[2] .   

   اما انتظار مى رفت بعد از بيست سال همراهی و مصاحبت با پيامبر و مشاهده دهها بلكه صدها معجزه و كرامت و نصرت و ظفرمندى كه از ناحيهء رسول الله (صل الله عليه و آله و سلّم) مشاهده نمودند لحظه اى حضرت را در خواسته ها و مراداتش تنها نگذاشته و براى تحقق منويّاتش دمى نياسايند، ليكن نه تنها هيچ سفر شايسته و با شكوهى تدارك نشده بود بلكه حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم) كه خود در نهایت عزّت و شرافت هستند وقتى شنيدند قريش آماده جنگ گشته و پا در ركاب ستيز نهاده،  نه به جهت ترس بلكه براى اينكه وارد نزاع و كشمكش نشوند مجبور شدند حقيرانه و ذليلانه از كوه و كمر و درّه هاي «صعب العبور» عبور نمايند تا ديده نشوند و با جوامع و قبايل عربي خصوصاً مكّي روبرو نگردند،  امّا در مقابل بعد از جريان صلح، نصرت الهي همراه با فتح و ظفر به اسلام و امّت آن باريدن گرفت به گونه ايكه در سال هشتم هجرى حضرت (صل الله عليه و آله و سلّم)  با بيش از ده هزار نفر با تمام عظمت و شكوه فاتحانه و مطابق با وعده هاى رؤياى صادقه پيامبر اكرم (صل الله عليه و آله و سلّم)  بدون كمترين مزاحمت وارد مكّه شده و از آن مقطع به بعد همگان با شوق و اشتياق گروه گروه به صف مؤمنان مي پيوستند كه جامعه نبوىّ در سوره مباركه «نصر» ـ شاهد اين ظفرمندي مي باشد،  «إذا جاء نَصرُ اللهِ والفَتحُ و َرأَيتَ الناسَ يَدخُلُونَ فى دِينِ اللهِ أفواَجاً » [3]

جهت چهارم :

كيفيّت اطلاع يافتن قريش از تصميم سپاه اسلام  

 بعد از آنكه ناقهٴ حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم)  به امر الهى در منطقهء حديبيّه زانو به زمين زد و بعد از آنكه از راه كرامت، چاه آبي جوشيدن گرفت و كام تفتيده أصحاب از آن چشمه سيراب گشت و از زبان مبارك پيامبر  اكرم(صل­الله­عليه­و­آله­و­سلّم)  اين جمله جاری شد كه  فرمود: اگر امروز قريش از من چيزى بخواهد از در سِلم و رعايت رحامت و فاميلى با آنان مراوده خواهم نمود، همراهان يافتند كه اراده الهي بر توقّف در همين منطقهٴ و اراده رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) براى جستجوى راه حلّ مسالمت جويانه جهت انجام مناسك عمره و زيارت بيت الله است.

از سوى ديگر لشگر دشمن در آستانه ورود به شهر مكّه صف آرايي نموده و با آمادگی كامل نظامى مصمّم بودند تا مانع حضور حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم) و همسفران گردند، با توجّه به اخبار جسته و گريخته اى كه قريش از سپاه اسلام دریافت نموده عزم جزم كردند و بتها به شهادت گرفتند و نهايتاً سوگند بر آن بستند كه به هيچ وجه اجازه ورود به مكّه را به جبهه اسلام به رهبری رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) ندهند. از اين رو با اعزام سفيراني با شخصيتهاي متفاوت به سمت رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) به شدّت سعى بر منصرف نمودن حضرت براى اين منظور داشتند، در ابتداء شخصي از قبيلهٴ خزاعة به نام «بُدَيل بنِ وَرقاء خُزاعی اَزدی» به نمايندگي قريش سوي رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم)  روانه شد، شخص ديگري به نام «مِكْرَز بْن حَفْص‏» بدين منظور از سوي قبايل مكّي ـ خصوصاً قريش ـ اعزام شد، در نوبت سوّم «حُلَيْس بْن عَلْقَمَة» كه فردي نظامي و رئيس تيراندازان عرب بود براي ختم جريان از ناحيه قريش فرستاده شد كه او با ديدن شتران لاغري كه براي قرباني آورده شده بودند برگشت و فرصت ديدار نیافت،  تمام اين سفيران حامل اين پيام بودند كه محمّد بن عبدالله(صل الله عليه و آله و سلّم)   باتّفاق همراهان در اين سفر هيچ قصدى جز زيارت بيت الله الحرام و انجام مناسك عمره ندارند آنان شمشير در نيام نهاده، إحرام به تن كرده شتران داغ نموده و برای قربانى پيش فرستادند،  امّا در باور قريش اين سخن گران مى آمد، در اين مقطع تصميم گرفتند كه «عُروَة بن مسعود ثقفى» كه به عقل و درايت و خيرخواهي او اطمينان كافي بود به سوى رسول گرامي(صل الله عليه و آله و سلّم)  گسيل دارند، امّا او نيز همان جواب را شنيد و آن اينكه؛ ما قصد جنگ و ستيز نداشته و نداريم، قصد زيارت بيت الله العتيق  و انجام مناسك عمره را داريم . البتّه پيامبر اكرم(صل الله عليه و آله و سلّم) با ذكاوت الهي و هوشمندي و تيزهوشي شخصي خويش با سخنان نرم امّا استوار و بعضاً با اقدامي خاص سفيران قريش را تسخير ميكرد. وقتي سخنان «عُروَة بن مسعود ثَقَفی» به پايان رسيد، چون توأم با تهديد و بعضاً استهزاء بود، رسول گرامي(صل الله عليه و آله و سلّم)  برخاست وضو ساخت و او ديد كه ياران و پيروان حضرت اجازه ندادند قطرهٴ آبي بر زمين ريخته شود، بلكه براي تبرّك يافتن از يكديگر سبقت ميجستند و همه آن سفيران هنگام بازگشت ضمن بيان قصد سپاه اسلام به بيان برخي از خصايص رسول اكرم (صل الله عليه و آله و سلّم)  و همراهان مى پرداختند؛ آنها به قريش مى گفتند رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) با قيصرهاي روم و يا از كسري‌هاي ايران بسيار متفاوت است و ياران او همانند بنيان هاى مرصوص در وفاداري و استوارى مستحكم هستند بديهى بود كه اين سخنان بر آنان سخت گران مي آمد.

جهت پنجم :

تصمیم پيامبر (صل الله عليه و آله و سلّم)   براى اعزام نماينده

  بعد از آنكه نماينده هاي متعدّد قريش پيام و سخنان و پيامبر را به قبائل عرب انتقال داده و عكسالعمل شايسته­اي ملاحظه نشد، حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم) تصميم گرفتند تا از سوي خويش نماينده اي اعزام نمايند. و چون افرادی همانند حضرت امير المؤمنين علىّ ابن ابيطالب(عليه السلام) در جنگ هاى متعدّد با قريش شركت جسته و مشرکان خاطرهٴ مناسبى از آن حضرت در ذهن نداشته اند طبعاً براى ابلاغ منظور سپاه اسلام گزينه مناسبى در ذائقة قريش نبودند امّا برخي افراد كه هيچ سابقه اي از شركت در جنگ با قريش نداشته ـ همانند صحابه رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) جناب عمر ـ حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم) اراده فرمودند تا وى را بدين منظور اعزام نمايند كه ايشان اعتذار جسته و گفتند يار و ياورى در مكّه جهت معاونت ندارم و احتمال قتل و كشته شدن دور از انتظار نيست، امّا ايشان صحابي ديگر يعنى جناب عثمان را بدين مقصود معرّفي نمودند و حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم)  بعد از پذيرفتن اين پیشنهاد جناب عثمان را فرا خوانده و با بيان مقصد و مرام خويش و اصحاب در اين سفر با توجيهات لازم ايشان را به سوى قبائل قريش اعزام نمود، البته وى با سابقه آشنائي و قبيلهگرايي از سوي عدّه اي مورد استقبال قرار گرفت و به صورت رسمي و شفّاف جامعه عرب و قبيله قريش را از منظور و مراد رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) در زمينه اين سفر آگاهي بخشيد،  بعد از سخنان اين سفير براى جامعه عرب مسلّم شد كه پيامبر قصد جنگ ندارد امّا چون با خود و به شهادت بتهاى خويش پيمان بستند كه اجازه ورود به مكّه را به رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) ندهند عزم را جزم نموده تا مانع حضور حضرت به مكّه شوند اگرچه به قصد زيارت و انجام عمره باشد. 

آنها برخلاف معاهدات بين المللي و عرف پذيرفته شده در نزد قبايل عرب نماينده رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم)  جناب عثمان را به حصر و حبس بردند و از اين ماجرا مدّتي گذشت وقتي اخبار نگران كننده اي به كاروان زيارتى حضرت نبوي(صل الله عليه و آله و سلّم) رسيد، اتفّاق بزرگ به يادماندني «بيعت رضوان» به وقوع پيوست.

 

جهت ششم :

جايگاه بيعت رضوان و نقش آن در صلح حديبيّه

بيعت رضوان از مهم ترين جلوه ها و مظاهر «صلح حديبيّه» است  پيرامون اين بيعت ويژه سخن فراوان است و اين صفحات اندك استطاعت تحمّل اين معنا را ندارد البته آيات الهي در اين زمينه بسيار گوياست «لقد رضي الله عن المؤمنين إِذ يُبايِعُونَك تَحتَ الشَجرةِ فَعَلِمَ مَا في قُلوبِهِم فَانزَلَ السَّكينَة عَليهِم و اَثابهُم فَتحاً قريباً»[4]

وقتي پيامبر خبر ناگواري از وضعيّت سفير خود شنيدند  عبارت معنادار و قاطعى از زبان مبارك ايشان جاري شد : «از اينجا نميروم تا كار را يكسره كنم» اين هشدار ضمن اينكه جبهه دشمن را لرزاند، به جبهه دوست اميد و سكينت بخشيد،  حضرت زير درخت معهود قرار گرفتند و يكايك اصحاب با مرام خاص بيعت نموده و بر اين عهد متعهّد شدند كه به هيچ وجه دست از آئين نبوي و شخص رسول گرامي(صل الله عليه و آله و سلّم) برنداشته و تا آخرين نفس و آخرين نفر حضرت را در مقاصدش يارى رسانند .

اين حركت كه وحدت، انسجام و قوّت و قدرت سپاه اسلام تحت زعامت رهبری رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) را در حدّ اعلا به نمايش گذاشت ضمن آنكه موجبات خشنودی حضرت پروردگار را فراهم آورد رعب و وحشت را بسوى قلوب دشمن روانه ساخت.

تعابيرى كه در زمينه بيعت رضوان در آيه كريمه وجود دارد بسيار قابل تأمّل است همانند تعبير: ﴿فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ و عبارت ﴿فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ﴾ كه در مجموع ذهنيّت دوگانه اي را تداعي مي نمايد، ترديدى نبايد داشت كه اين تنها بيعتى است كه در تاريخ رسالت پيامبر به صورت خاصى معنا دار شده و روشن است كه بدون لطف و رحمت الهي اين بيعت حسّاس و فوق العاده مهمّ  با چنين جلال و شكوهى ممكن نبود و لذا طولي نكشيد كه چهره سفير اعزامى رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) جناب عثمان از دور نمايان شد و اين خود نويد سلم و آرامش بود برغم اينكه از آن بيعت بوي خون و جنگ به مشام مي رسيد.

بعد از جريان بيعت متين و محكم رضوان چهره متفاوتى از جبهه شرك و كفر نمايان شد و شخصيّتي كه نمايان گر عقلانيّت و تدبير در قبيله قريش بود به نام «سُهَيْل بْن عَمْرو» از دور نمايان گشت، رسول اكرم(صل الله عليه و آله و سلّم)  در خصوص هريك از نمايندگان عرب با يك جمله شخصيّت و هويّت آن نماينده را آشكار مي ساخت و در مورد «سُهَيْل بْن عَمْرو»فرمود: «سهيل آمد كه امر سهل و آسان خواهد شد او آمد تا قرارداد صلح ميان ما و قريش بسته شود». سهيل بن عمرو نماد عقلانيّت و ميانه روى در عين حال قاطعيّت و دقّت بود او  با آمادگی كامل و مجهّز به همه نوع انديشه و فكر و تدبير به نمايندگي تامّ و بدون هيچ تزلزل و اضطراب با اراده كامل آمد تا تصميم نهائي ضمن مذاكره صلح از سوى طرفين اعلام شود . او آگاه به همه فنون مذاكره و با شناخت همه جانبه از جبهه اسلام بود.

 وى با روانشناسى و شناخت جامعه مسلمان در ابتداء با اين عبارت كه عقلاى جامعه همواره مبارزه و جنگ را راه حلّ ندانسته بلكه در باور آنها جنگ ضمن آنكه انهدام و ويرانى به همراه دارد پيامدها و آثار مخرّب آن تا مدتهّا دلها را پر از قهر و كينه مى سازد. وى اين جمله را نيز بر زبان جاری ساخت كه سفيهان و كم خردان به جنگ و ستيز باور دارند او از اين رهگذر اراده داشت تا باب ديگرى از ارتباط را با جبهه اسلام بگشايد.    

او با ظرافت خاصّ و با بكار گيرى طرفندهاى مذاکره سخن آغاز كرد و از جايگاه درايت و تدبير، از حساسيّت جهان عرب و تعصّب قبائل عربى خصوصاً بر سر پيمان و سوگند در برابر بتها سخن گفت،  خصوصاً در باره قبيله قريش كه خود را مالك و متصرّف مكّه خصوصاً مسجدالحرام و كعبه ميدانست، وقتي پيامبر(صل الله عليه و آله و سلّم)  مقصود را از جناب سهيل بن عمرو پرسيد او بلافاصله گفت: نظر سران قريش اين است كه اين كاروان از همين جا به مدينه باز گردد و زيارت «بيت الله» و مراسم عمره را به سال آينده موكول نمايند، مشروط براينكه بيش از سه روز در مكّه نمانند و سلاحي جز سلاح مسافر به همراه نداشته باشند. همواره مذاكرات به تار موئى بند مي شود امّا هرگز گسسته نمى شود، چون طرفين به ضرورت و اهميّت آن باور دارند، بعد از اينكه اين درخواست از جانب رسول اكرم(صل الله عليه و آله و سلّم)  پذيرفته شد، اين انعطاف آغازي شد بر پيماني بس مهم، خطير و بسيار پر منفعت براي جهان اسلام كه بدون ترديد ميتوان آن را «فتح المبين» ناميد، از آن رو كه مبدأ و سرآغاز يك تحوّل شگرف و وسيع در جهان اسلام گرديد.

جهت هفتم :

متن پيمان «صلح حديبيّه»

بعد از اينكه مذاكرات سخت و نفسگير كه گاهي به شقاق نزديك ميشد به پايان رسيد، و بنا بر نوشتن و امضاي مفاد قرار داد شد برابر آنچه نوع محققان و پژوهشگران عرصه تاريخ و سيرهٴ نويسان نگاشتند،  پيامبر(صل الله عليه و آله و سلّم) علي بن ابيطالب(عليه السلام) را فرا خواست تا پيمان صلح به قلم استوار آن حضرت نگارش شود. : 

پيامبر اسلام(صل الله عليه و آله و سلّم) إملأ مى فرمود و اميرالمؤمنين(عليه السلام)مى نگاشت ؛ زمانی كه رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم)  گفت بنويس : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم‏» سهيل بن عمرو،  در ابتداي اين نوشته اعتراض كرد كه من با اين جمله آشنا نيستم و «الرَّحْمَن» و «الرَّحِيم» را هم نمي‌ شناسم او گفت آنچه در نزد عرب مرسوم است را بنويسيد و آن هم جمله «بِسْمِكَ اللَّهُم‏»؛ است يعني به نام تو اي خداوند. پيامبر اكرم(صل الله عليه و آله و سلّم)  با نظر سهيل موافقت فرمود و علي بن ابيطالب( عليه السلام) نيز سرآغاز پيمان را با جمله «بِسْمِكَ اللَّهُم‏»آراست. پيامبر اكرم(صل الله عليه و آله و سلّم)  در بخش بعد فرمود اينگونه بنويس: «هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيه  مُحَمَّدٌ رَسُول الله و سُهيل بن عَمْرٍو»؛ اين صلح‌ نامه‌ای است كه بين محمد رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) و «سُهَيْلُ بْنُ عَمْرو» بر آن صلح و توافق شده . سهيل براي بار ديگر اعتراض كرد كه ما تو را به عنوان «رسول الله» نميشناسيم كه اگر معترف به رسالت تو بوديم از در جنگ و ستيز با تو بر نمي آمديم، نام خود و پدرت را بنويسيد او خواست كه اين لقب از متن پيمان حذف شود. در اين موارد فرياد و خروش اصحاب و ياران به صورت اعتراض بر فراز بود، به گونه‌ای كه آن را عقب نشيني از مواضع اصولی ميپنداشتند و راضي نبودند كه  رسول   الله­(صل­الله­عليه­وآله­و­سلّم)  اين معنا را پذيرفته و تمكين نمايد؛ امّا حضرت اين موارد را نه تنها پا پس كشيدن نمى دانستند، بلكه همواره به منافع مترتّب بر آن ميانديشيده كه زمينه اتفّاقات مباركي را فراهم خواهد ساخت. وقتي حضرت رسول الله(صل الله عليه و آله­وسلّم) تصميم گرفت كه لقب را حذف كند، اميرالمؤمنين(عليه السلام) عرض كرد يا رسول الله! ضمن باور قلبي به سخن شما، دستانم ياراي پاك كردن اين لقب را از كنار نام شريف شما ندارد، حضرت فرمود دستم را بر روي آن لقب بكش و من خود اين لقب را پاك مي نمايم؛ بعد ماجراي جريان صفّين را براي او بازگو نمود: اي علي، فرزندان اين گروه شما را به چنين امري دعوت مي نمايند و تو با كمال مظلوميّت به چنين كاري تن مى سپارى اين مطلب در خاطرهٴ علي(عليه­السلام) ماند و وقتي در جنگ صفين معاهده صلح دشمن با اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) مطرح شد «عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِي رَافِع»‏ از طرف حضرت صلح نامه را اينچنين آغاز نمود: «هَذَا مَا تَقَاضى عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ» عمرو عاص كه نماينده رسمي معاويه و نماينده سپاه دشمن بود اعتراض كرد كه ما علي(عليه السلام) را به عنوان اميرالمؤمنين نميشناسيم، وگرنه با او نزاعي نداشتيم كه در اينجا حضرت فرمود:  «اللَّهُ أَكْبَرُ سُنَّةٌ بِسُنَّةٍ،  وَ مِثْلٌ بِمِثْلٍ وَ اللَّهِ إِنِّي لَكَاتِبُ  رَسُولِ اللَّه(صل­الله­عليه­و­آله­و سلّم) ­ يَوْمَ الْحُدَيْبِيَة»؛ اين روشي است كه رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) در جريان «صلح حديبيّه» بدان راضي شد و بالأخره اين پيمان كه حاوي هفت بند است كه از مدارك گوناگون جمعآوري شده، در دو نسخه تنظيم و بعد از امضاء مبارك رسول اکرم اسلام (صل الله عليه و آله و سلّم)  و امضاء سفير جبهه شرك و كفر و قبائل عرب به نام جناب سهيل بن عمرو،  يك نسخه به پيامبر(صل الله عليه و آله و سلّم)   سپرده و نسخه اى  از آن در اختيار سهيل قرار گرفت، ياد كرد اين هفت بند اين معاهده را که براى همه مقاطع تاريخي خصوصاً در اين مقطع از روزگار ما مفيد است را يادآور مى شود.   

بند اوّل: قريش و مسلمانان متعهّد ميشوند كه مدّت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد يكديگر ترك كنند تا امنيّت اجتماعي و صلح عمومي در نقاط مختلف حجاز و عربستان مستقر گردد. 

بند دوّم: اگر يكي از افراد قريش بدون اذن وليّ و سرپرست خود از مكّه گريخت و به دين اسلام پناه آورد و به مسلمانان پيوست محمد(صل الله عليه و آله و سلّم)  بايد او را به سوي قريش باز گرداند، امّا اگر شخصي از قاطبه مسلمين به سوي قريش بگريزد، قريش متعهّد به بازگرداندن او به صف مسلمين نيست. 

بند سوّم: مسلمانان و قريش ميتوانند با هر قبيله اي كه خواستند پيمان برقرار نمايند. 

بند چهارم: محمد (صل الله عليه و آله و سلّم) و همراهان او امسال از همين نقطه به مدينه باز ميگردند؛ ولي براي سالهاي آينده ميتوانند آزادانه قصد مكّه  و زيارت «بيت الله» نمايند، مشروط بر آنكه بيش از سه روز در مكّه توقّف ننموده و سلاحي جز سلاح مسافر كه همان شمشير در نيام است با خود نداشته باشند. 

بند پنجم: مسلمانان مقيم مكّه به موجب اين پيمان ميتوانند بدون هيچ محدوديّتي و ممنوعيّتي آزادانه شعائر مذهبي خود را انجام دهند و قريش هيچ گونه آزار و اذيّت و استهزائى نسبت به بازگرداندن آنان از آئين و دين خود ندارند. 

بند ششم: امضاء كنندگان متعّهد ميشوند كه ضمن حرمت نهادن به اموال يكديگر، راه حيله و خدعه و نيرنگ را رها نموده و قلوب آنان نسبت به يكديگر خالي از هرگونه حقد و كينه اى باشد. 

بند هفتم : مسلماناني كه از مدينه وارد مكّه مي شوند مال و جان آنان  در احترام كامل است. 

ماجراي فرزند سهيل به نام «أَبُو جَنْدَل‏» كه اسلام آورد و با شنيدن سفر كاروان مدينه از حبس و زندان گريخت و با پاي زنجيري به ميدان پيمان پا نهاد از شگفتيهاي اين معاهده است. بر آشفتن سهيل و برخورد خشونت بار با فرزند و ديگر مسائل پيراموني كه ميرفت تا پيمان را پايمال نمايد، با تدبير حضرت نبوي (صل الله عليه و آله و سلّم) از اضطراب و تزلزل باز ايستاد و ثبات و استقرار يافت؛ حضرت براي تحقق پيمان و وفاي به عهد به «أَبُو جَنْدَل‏» چنين فرمود: «صبر و شكيبايي را پيشه خود ساز، ما اراده داشتيم تا پدرت از طريق لطف و محبّت تو را به ما ببخشد، اكنون كه به اين خواست ما راضي نشده تو صبوري و حلم پيشه كن و بدان كه خداوند براي تو و گرفتارانى همانند تو راه گشايشي خواهد داشت».

در پايان اين بخش داستان شگفتي وجود دارد كه نقش همسر رسول گرامي(صل الله عليه و آله و سلّم)  حضرت«أُمِّ سَلَمَة» و يادآوري نكته‌ٴ حكيمانهاي به پيامبر بسيار شنيدني است؛ زيرا پيامبر(صل الله عليه و آله و سلّم) بعد از بستن پيمان تصميم به قربانى و حلق در همان صحرای حديبيّه نمود دستور داد كه همسفران در همان منطقه شتران را قربانى نموده و حلق نمايند امّا اصحاب در ابتداى امر نپذيرفتند كه اين عدم پذیرش ضمن اينكه بسيار پر معنا و قابل تامّل است موجب دلتنگی  حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم) شد، و وقتى با نگرانی اين قضيّه را با همسر فهيم خود در ميان نهادند به  توصيه ايشان حضرت شخصاً اقدام به نحر شتران و حلق نمود و البته وقتى أصحاب موضع رسول الله (صل الله عليه و آله و سلّم)  را مشاهده نمودند برخاستند و اقدام به قربانى شتران و حلق يا تقصير نمودند.   البته اين واكنش منفى و ناصواب اصحاب در برابر   رسول  الله(صل الله عليه و آله و سلّم)   خصوصاً بعد از بيعت رضوان جاى پرسش و ابهام جدّى دارد كه بايد علل و عوامل آن را بررسي نمود و بايد ديد آيا ريشه اين عدم اطاعت در عدم رضايت نسبت به اصل معاهده بوده يا اقدام به نحرقرباني و سرتراشيدن بدون زيارت «بيت الله» و انجام مناسك عمره براي آنها معنا و مفهوم نداشته و يا هر دليل ديگر... 

جهت هشتم :

بررسى اجمالى برخى از بندهاي هفت گانه پيمان

گرچه هريك از بندهاى پيمان ارزش حياتي و مهمّي خصوصاً در آن مقطع تاريخي داشت، امّا برخي از مواد حائز اهميّت فراوان ترى است كه به اختصار بدان پرداخته ميشود:

الف: بدون شك مهمّ ترين و اساسى ترين امر، انعقاد اصل پيمان صلح است،  حدود بيست سال است كه پيامبر بر رسالت خويش اصرار و تأكيد داشته و براي تثبيت آن سيزده سال در مكّه و نهايتاً فرار شبانه و جريان «لَيْلَةُ الْمَبِيتْ» حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) پرونده حضور حضرت در مكّه بسته شد،  بيش از شش سال در مدينه با آنهمه سختى ها، مرارت ها، غزوات و سرايا و بعد از تشكيل حكومت و برغم همراهي گام به گام و ارادهٴ مستقيم پرودگار در اين امر به چنين فرجامي رسيد،  در خصوص اين سفر هم با توجّه به اينكه اين دعوت الهى از جايگاه رؤياى صادقه نبيّ الله(صل الله عليه و آله و سلّم) بوده و حضرت هم از سراسر جامعه اسلامى دعوت نموده بودند، تنها يك هزار و ششصد نفر از جمع مسلمانان همراه پيامبر همراه شدند و ديگر قبائل عرب حتي حاضر نشدند با پيامبر به زيارت «بيت الله» و انجام عمل عمره به رغم باور و اهمّيت دادن آنها به آن ديار همسفر شوند اصل اين پيمان به مسلمانان براي اوّلين بار اجازه داد كه به يك رسميّت نسبي و نه چندان قوي وارد عرصه مذاكرات «بين القبائلي» در جهان عرب شوند.

ب: نكته بعدي از نظر اهميّت بعد از اصل معاهده بند اوّل ياد شده است و آن اينكه قريش و مسلمانان متعهد ميشوند كه مدّت ده سال از جنگ و تجاوز نسبت به يكديگر دست كشيده تا امنيّت و صلح عمومي در نقاط عربستان حاكم و مستقر گردد. آثار و نتايج اين بند از پيمان قابل بيان نيست، زيرا اسلامي كه سراسر احكام و حِكَم و معارف و حقائق گرانقدرش فوق ستايش است، در طول اين بيست سال لابلاي شمشيرها و نيزه ها دفن بود و تنها عدّه محدود و انگشت شماري از اين حقائق عِلوي و معارف سماوي مطلّع بودند و آن هم نه به صورت عميق و گسترده. 

مطلبی كه دانستن آن خالى از لطف نيست آنكه؛  گرچه از جهيدن ستوران سورهٴ﴿وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحاً﴾ رزمندگان ميدان رزم مشتاق تر و مصمّم تر به سفر الهي خود مى انديشند اما از طرف ديگر همين برق ﴿فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً﴾ دل‌ هاى ناآگاهان،گمراهان و آنها كه مثل اين دستهء اندك نمي انديشدند را مالامال از عَمي، حقد، حسد و استكبار مي­نمايد،  آنچه از ظواهر روزگار آن زمان آشكار بود سه جبهه از دشمنى و خصومت در برابر اسلام صف آرايي نمودند .

 جبهه نخست : جبهه كفر و شرك كه مركز آنها در مكّه و به رهبری قبيله قريش بود آنان با همه وجود مصمّم بودند تا اجازه هيچ گونه تحركّى به سپاه اسلام ندهند البته بايد اعتراف نمود كه اين جبهه با توجّه به قدرت، ثروت و تبليغات و نيز رايزنى بسيار پر حجم در غير از صحنه جنگ در تمامى جبهه ها موفّق بودند.

جبهه دوّم : جريان عمده نفاق كه سران برخى قبائل بعد از به قدرت رسیدن اسلام در مدينه نغمه مخالفت آغاز نموده و در قلب سپاه اسلام خزيده بودند كه برغم وجود آيات فراوان و مواضع تند رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم)  همچنان به عنوان جريان شکننده و آزار دهنده عليه سپاه اسلام فعالیت و اقدام داشتند.

 جبهه سوّم : از مهمترین جبهه هائى كه عليه نهضت و رسالت حضرت رسول اکرم (صل الله عليه و آله و سلّم)   در مدينه فعّال و پر تلاش بود و حركتهاى ايذائى منسجم و خيانتهاى مكرر داشت جريان يهود بود، به همين جهت آيات فراوانى خداوند در شأن طائفه يهود و دشمنى هاى پياپى و تحريك قبائل عرب عليه اسلام را بيان داشت اين گروه خيانت كار خصومت را به حدّى رساندند كه گوى سبقت در دشمنى با دين را حتّى از مشركين مكّه ربوده به گونه‌ایكه خداوند دشمن ترين طائفة عليه مؤمنين را يهود معرفى نمود، «لَتَجِدَنَّ أَشدّ الناسَ عَداوةً للذّينَ آمنوا اليَهوُد و اللَذّينَ اَشرَكوا»[5]

با اين حال هيچ راه علاجي بعد از بيست سال براى بسط و گسترش اسلام جز كشتن، كشته شدن اسير گرفتن و به اسارت رفتن و نظائر آن نمانده بود،  بخش معظم آنچه در سوره هاي قرآني شاهديم، ماجراي اين بيست سال جدال و جنگ و ستيز است كه آثار معنوى،  اخلاقى و فرهنگي محدود داشت و حتي مى رفت در درون صفوف مسلمين نيز اتّفاقاتي رخ نمايد كه شايد مصلحت در شكستن سر قلم در اين وادي باشد. 

حاكميّت تهديد، ارعاب و ترس ضمن اينكه مجال هر گونه تحركّى براى انجام حركتهاى فكرى و فرهنگي را سلب مى­نمايد امان را از امنيّت مي ربايد و آشكار است كه بدون امنيّت حتي توحيد هم گوارا نيست؛ لذا وعدهٴ الهي براى آينده جهان توحيد بدون خوفاست:  «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناًيَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فأولئك هُمُ الْفَاسِقُونَ»[6]، بر طرف نمودن سايه جنگ و دشمني و زدودن هرگونه تهديد و ارعاب از بزرگترين مواردي است كه از بند اوّل اين معاهده بوضوح نمايان است. 

ج: توجه به بند دوّم نشان عزّت و سرافرازي اسلام است؛ زيرا اسلام ضمن اينكه همه گرويدگان به خود را تحت شمول رحمت خويش درآورده و اجازه هرگونه سبيل و سلطه عليه مسلمان را به احدي نمي دهد، امّا در اين مسئله راجع به كساني كه از اسلام به دامان كفر و يا شرك گرويدند را آزاد مي نهد و هيچگونه تعقيبي را شايسته نمي داند؛ زيرا كسي كه از مسير رحمت به اراده خود فاصله گرفته است او به خود ظلم كرده، نه به اسلام و يا جامعه اسلامى لذا هيچ تعرّضي بدو سزاوار نيست؛ امّا اگر يك نفر از وادي كفر به اسلام گرويد ضمن اينكه احكام اسلام بر او جاري است تحت حاكميّت اسلام هيچكس اجازه تعرّض به او را نداشته حتّي اگر در مكّه و در بين كفّار و مشركين زندگي نمايد، امّا حضرت در اين خصوص با توجّه به اقتضائات در دايره اهمّ و مهّم، تزاحم حقوقي را مدّ نظر قرار داده و بين نشر اسلام و معارف حقهّ آن در تمام سرزمين عربي و بين افراد محدودي كه به اسلام اعتقاد يافتند، این گونه جمع   مي­نمايد كه در مرحله نخست راه را براي مسلمان بودن و مسلمان ماندن و نيز انجام عمل عبادي و مراسم مذهبي در آزادی كامل حتّى در شهر مكّه فراهم مى آورد، در مرحله بعد با توصيه به صبر و شكيبائى وعده نصرت و فتح  الهى را ياد آور مى­شود  و در نهايت به صورت بنيادى جريان فتح مكّه و ظفرمنديِ شكوهمندانه را به آنها نويد مى­بخشد.

اين بند از قرار داد جوش و خروش عدّه اى را كه از مصالح برتر آگاهى نداشته و تنها با نگاهی احساسى و نگرش محدود و حتّى بر مبناى غرور سخن مى گويند به غليان آورد  گرچه حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم)  همواره نگران افرادي بودند كه انديشه هايشان يا از هوي و هوس برمي خيزد و يا از ظن و گمان «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَی الأنفُس»[7] که نمي توانند بين قلدري و شاخ و شانه كشيدن، با شجاعت و خروش برخاسته از خرد و عقل امتيازي قائل شوند،  لذا فريادهاي اعتراضآميز برخي از اصحاب كه از جنس چنين افرادي بودند در ارتباط با همين بند پيمان، ضمن مواجهٴ ناصواب با رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) اظهار داشتند؛ که در طول تاريخ اسلام چنين شك و ترديدي نسبت به دين و رسالت حضرت رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) براي من اتفّاق نيافتاده بود. به صورت مشخّص صحابي رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) جناب عمر جسورانه در مقابل پيامبر كه از ساحت الهى سخن مى گويد و ناطقه اش جز به وحى جاری نيست به صورت اعتراض به برخى از بندهاى صلح نامه آن را ننگ و لكه اى در دين تلّقى نموده و تن به پستی سپردن قلمداد  مى­ نمايد حتّى با استفهام استهزائى و استنكارى از حضرت مى پرسد آيا اين فتح است؟  كه رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) قاطعانه مي گويد: بله، گرچه در خصوص اين بند ازپيمان وضعيّت  دشواری براي قريش پيش آمد كه نهايتاً منجر به پيشنهاد فسخ اين بند از سوى قريش داده شد كه حضرت نيز پذيرفت و فراريان از سوي قريش را به مدينه پناه داد.

د: از جمله امتيازات اين قرارداد بند سوّم اين صلحنامه است كه آزادي معاهده و پيمان بين اسلام با هر قبيله ديگر مي باشد؛ همراه پيمان هاي دوجانبه و يا چند جانبه در زمينههاي مختلفى مي تواند براي رشد و توسعه مفيد و كار آمد باشد تا قبل از اين معاهده صلح، بستن هرنوع قرارداد بين مسلمين و قبائل ديگر با اشكالاتي همانند تحريم روبرو بود و قدرت استكباري و سلطه گري قريش مانع ايجاد هر نوع معاهده اى مي­گشت، امّا شكستن تحريم و كنار  زدن روح ناامني و نگراني و خشن نشان دادن اسلام و جامعه مسلمين كه امروزه از آن به اسلام هراسي ياد ميكنند، يكي از موانع  جدّي در مسير پيشرفت و  توسعه  است.   دور  زدن  تحريم ها و انعقاد  معاهدات پشت پرده، ضمن اينكه خفّت و زبوني راه به همراه دارد، در بلند مدّت جرائم و آفاتي را تحميل مي نمايد كه به مراتب سنگين تراز نداشتن آن نوع از معاهدات است .

ه: بند پنجم قرار داد كه متضمّن بازگشت حضرت رسول اكرم(صل الله عليه و آله و سلّم) و  همراهان آن حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم)  به مدينه است كه البته فرصت مراجعه به مكّه و زيارت خانه خدا و انجام مناسك مذهبي در سه روز بدون سلاح   مي­باشد ازآن جهت مورد پذيرش حضرت قرار ميگيرد كه  اين مسئله با رروح جمعيتّى عرب و همه حيثيّت عرب گره خورده «سُهَيْل بْن عَمْرٍو » سخن از عزّت و حيثيّت عربي مي زند و مي ‌گويد قريش سوگند ياد كردهو به  لات و عزّي متوّسل شده اند كه اجازه ندهند شما به مكّه وارد شويد؛ او از حضرت ملتمسانه خواست و گفت: من ترا به حق خويشاوندي كه با ما داري سوگند ميدهم و همچنين احترامي كه مكّه نزد تو دارد و زادگاه توست ... سخن او تمام نشده بود كه پيامبر كلام او را قطع كرد كه بيش از اين سخن به تذلّل كشيده نشود كه نگاه داشت عزّت و شرف و حيثيّت و حميّت قريش و شخص مذاكره كننده خود نشان بزرگي و عظمت روح پيامبر(صل الله عليه و آله و سلّم)  بوده است،  گرچه موجب پا پس نهادن مقطعي ازمواضع اعلام شده باشد و اين گذشت و روحيه فداكاري در معاهدات،  در انعطاف بخشي و گرفتن امتيازات مي‌ تواند بسيار مؤثر باشد.

و: از جمله امتيازات اين معاهده آزادي فعاليتهاي مذهبي براي  مسلمانان در مكّه و تحت شرايط سخت مشركين آن ديار است. در بند پنجم آن معاهده آمده است که قريش هيچ گونه حقّى بر مسلمانان مكّه ندارد تا بخواهد آنان را استهزاء نموده و يا آزار واذيّت نمايد كه از دين خود برگردند، بلكه آنان  براساس پيمان مي توانند آزادانه فعاليّت هاي مذهبي و ديني خود را انجام دهند؛ آزادي عقيدتي و مذهبي  به گونه‌ای كه اگر حتي كسي از دامن اسلام به بلاد كفر پناه ببرد، از نقطه نظر اسلام و جامعه اسلامي هيچ تعرّضي به او نشود، كه  اين خود از كرائم انسانی و نوع نگاه دين به مقوله آزادي فردي در  حوزه مسائل اعتقادي و مذهبي است،  گرچه براي فرد جدا شده از انديشه ديني خسارت فراواني به همراه دارد، امّا نوع نگاهي كه اراده الهي به آزادي اعتقادي و ديني افراد دارد  نشانگر اصالت بخشيدن به هويّت اوّليه انساني است.

جهت نهم :

بيان همه ماجراى صلح حديبيّه از زبان وحى

از جمله مواردي كه توّجه به آن بسيار جالب و جذّاب است، ارادهٴ مستقيم پروردگار در تمامي مراحل  اين جريان از ابتداء تا انتهاء انعقاد اين معاهده و حتّى نتائج اساسى آن است، برخي آيات،  بلكه تمامي  آيات سوره مباركهٴ «فتح» و بعضي از آيات سورهٴ «ممتحنه» حاكي از آن است كه پروردگار عالم راهبري اين جريان را از طريق وحى به رسول گرامي اسلام (صل الله عليه و آله و سلّم) خود به عهده دارد هيچ گذرگاهي از اين جريان خارج از شمول اراده الهي نبوده، بلكه با آيات سوره مباركهٴ «فتح» همه اتفاقات خرد و كلان را خداوند متعال در اين سوره به صورت روشن ارائه و بازگو نمود كه اين امر نيازمند تفسير شايسته از سوره مباركه «فتح» و برخي ديگر از آيات در سُوَر ديگراست؛ تنها به بخشي از آنها  اشاره ميشود:

الف : نقطه آغاز و مبدأ حركت براى اين جريان عظيم كه در باور هيچ يك از مهاجر و انصار حتّى در باور خود حضرت(صل الله عليه و آله و سلّم)  نيز نمى گنجيد رؤياى صادقه اى بود كه در عالم خواب به حضرتش نمايانده شده بود، «لَقَدْ صَدَقَ الله رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ  الْحَرَامَ إِنْ شَاءَاللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً»[8]   گرچه اين رؤيا داستان شكوهمند فتح مكّه بود امّا به محض اينكه حضرت(صل الله عليه و آله وسلّم) اين معنا را در عالم مثال مشاهده نمود در بين جمعيّت مسلمين صلا داد كه رخت هجرت بر تن نهند و مسير زيارت بيت الله الحرام در پيش گیرند.  

ب: خداوند متعال در سوره مباركه ٴ «فتح» آيه هجده به «بيعت رضوان» با صراحت تمام پرداخته و اين بيعت را در اراده الهي بسيار پرمعنا و با اهميّت بلكه از آن به عهد الهى ياد كرده است. 

«لقد رَضِىَ اللَّهُ عَنِ المُؤمِنينَ إِذ يُبايِعونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فى قُلوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم وَأَثابَهُم فَتحًا قَريبًا»[9]

خداوند عالم به ندرت از رضايت خويش سخن ميگويد اما در این باب باقاطعيّت تمام بيعت با رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) را بيعت با خود دانسته و حتّى راجع به نحوهٴ بيعت هم مي فرمايد. «يدالله فوق اًيديهم»[10] چون دست پيامبر همان دستِ بيدستي خداست هنگام بيعت دست پيامبر بالا بوده و رسول الله (صل الله عليه و آله و سلّم) دست مبارك خويش را بر دستان بيعت كنندگان مى نهاد، از جانب ديگر خداوند متعال اين بيعت را كه أصحاب و ياران به صورتي استوار و بنياني مرصوص با پيامبر اكرم (صل الله عليه و آله و سلّم) بستند را به صورت عهد و پيمان الهي دانسته و فرمود شکستن عهد الهى موجب خسارت خواهد بود و البته  وفاي به آن موجب اَجر فراوان خواهد گشت.

« إِنَّ الَّذينَ يُبايِعونَكَ إِنَّما يُبايِعونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوقَ أَيديهِم فَمَن نَكَثَ فَإِنَّما يَنكُثُ عَلى نَفسِهِ وَمَن أَوفى بِما عاهد عَلَيهُ اللَّهَ فَسَيُؤتيهِ أَجرًا عَظيمًا»[11]

ب: توجه و دقّت به آيات الهي نشانگر تأييد و حمايت الهي نسبت به مؤمنين است؛ زيرا خداوند عالم با توجّهى كه به قلوب مؤمنين همراه پيامبر(صل الله عليه و آله و سلّم) دارد از نقاط ضعف و قوّت آن آگاه است و بدرستى آگاه است كه در چنين مقطع حسّاسى قلب ضعيف نمي تواند پيماني استوار بسته و كارآمد باشد، لذا با اِنزال رحمت سكينت و وعده اجر و ثواب آنان را تحت بيعتي متقن و عهدي متين در مى­كشاند.

ج: از جمله نكاتي كه در اين سوره بسيار قابل تأمّل و توجّه است مطالبي است كه در آيات بيست و چهارم تا بيست و ششم سوره مباركه فتح آمده است. 

  «وَهُوَ الَّذى كَفَّ أَيدِيَهُم عَنكُم وَأَيدِيَكُم عَنهُم بِبَطنِ مَكَّةَ مِن بَعدِ أَن أَظفَرَكُم عَلَيهِم وَكانَ اللَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرًا»[12]

در واقع خداوند روح صلح را به خود نسبت مى دهد و مى فرماید هموست كه اراده كرده تا گفتگوى شما به نزاع و جنگ كشيده نشود اراده  الهي است كه جريان جنگ و ستيز را به صلح و سلام تغيير داد وگرنه از دو طرف داعيه جنگ و جدال فراوان بود. خداوند متعال  مي­فرمايد  ما قدرت اين معنا را داشتيم كه مسلمين را فاتح اين جنگ نمائيم، همان گونه كه در جنگ­هاي  گذشته آنها را  برغم ضعف اقتصادى و نقص نظامي قوّت بخشيديم و ظفرمند ساختيم، امّا
در  اين ماجرا خداوند هم دست آنها را از شما و هم دست شما را از آنها كوتاه كرد تا جنگ و ستيز به راه نيفتد و مردان و زنان مؤمن زير دست و پاي شما و آنها آسيب نبينند؛. بر همين اساس نظرات و مواضعى را رسول گرامى اسلام(صل الله عليه و آله و سلّم) اظهار داشتند كه براي اوّلين بار بعد از بيست سال شنيده مى شد؛ از آن جمله اينكه فرمود: «اگر قريش امروز از من چيزي بخواهدكه باعث تحكيم روابط خويشاوندي شود آن را خواهم داد و راه مسالمت پيش خواهم گرفت » كه اين سخن درگاهي بود تا مسير مسالمت و طريق مصالحت را هموار نمود،  در اين سوره خداوند رحيم غفور مكرر در آيات چهارم و هيجدهم و بيست و ششم ابتداء،  وسط و اواخر سوره بحث از نزول سكينت و آرامش دارد و مي فرمايد ما آنها را آرام كرديم تا از كوره خارج نشوند و دست به شمشير نبرند، گرچه در مورد طرفين ميفرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ»[13]؛ اراده الهي است كه شما را از جنگ و ستيز بازداشته است! امّا در آيه بيست و ششم  هم فرمود: «فَأَنْزَلَ اللّه سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَالتَّقْوَی»[14]

  حتي پيامبر نزديك بود که در بخشي از مواضع خصوصاً آنجا كه سهيل خواست نام الهي «الرّحمن» و«الرَّحِيمِ» را حذف نمايد غضبناك شود، امّا خداوند عالم بادست رحمتِ سكينت پيامبر و مؤمنان را آرام كرد كه برغم اينكه كفّار در قلب شان تعصّب جاهلي را نهادينه كرده بودند، به غضب ميل ننمايند، بلكه خداوند  مؤمنان را ملزم كرد
«وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَی»[15] تا صبوري  ورزند و آرامش گزينند  تا  مبادا  اين معاهده آسيب ببيند. البته نكات  فراوان  ديگري وجود داردكه اين نوشتار بنابر اختصار دارد.

د : يكى از مواردى كه نشانه اى رسا و شاهدى گويا بر حضور اراده مستقيم خداوند متعال در اين ماجرا است پيوستن طائفة زنهاى مؤمنه و اينكه خداوند در خصوص آنها فرمود اگر زنهائى از مشركين به شما پيوستند نخست اختبار و آزمون كنيد چنانچه از ايمان آنان مطمئن شديد در كنف حمايت خود نگاه داشته و آنها را باز پس نفرستيد زيرا آنها از شمول قرار داد بيرون هستند. در سوره مباركه ممتحنه اینگونه مى فرمايد؛  «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ  اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ  فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ  لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ»[16] جهت دهم :

دست آوردهاى وحيانى كه از جايگاه آيات الهى براى صلح حديبيّه بيان شده است.

پرسش اصلي و بنيادى اين است كه معاهده با همه فرازها و فرودهايش چه آثار و نتايجي را به دنبال داشته  است؟

در مقام پاسخ به اين پرسش اساسي پاسخ هاي فراواني روانه اذهان و افكار شده و بدون جهت نيست كه آن را «فتح المبين» ناميدهاند، بلكه منشأ همه فتوحات بعدي همين «فتحالمبين» است.

در اين گزارش كوتاه تنها به بخشى از آيات الهى كه به نتائج و دست آوردهاى اين معاهده صلح برمى گردد اشاره  مي­شود.  سوره اي در قرآن كريم به نام «فتح» نام گرفته و تمامي  بيست و نه آيه آن راجع به جزئيات اين معاهده فوقالعاده مهّم و سرنوشت ساز است كه خداوند عالم از هدايت مستقيم خود دراين ماجرا سخن مي­گويد: «وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً»[17]، امّا خداوند متعال خود به آثار و نتايج اين معاهده صلح و پيامدهاى ارزشمند آن بااين بيان سخن  مي­گويد كه اوّلاً در آيات بيست و ششم تا بيست و نهم كه پايان سوره نيز هستند فرمود: اوّلاً اراده الهي كه به  صورت  رؤيا  براي  رسول  گرامي(صل الله­عليه و آله و سلّم) نمودار شد، به طور قطع محقّق شده و روياي  پيامبر صادقه بود: «لَقَدْ صَدَقَ الله رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ  الْحَرَامَ إِنْ شَاءَاللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً»[18]،  گرچه  در سال  ششم هجري امكان زيارت «بيت الله»  فراهم نگشت و پيامبر نيز براي رفع ابهام عدّه اي  كه ذهن وهمي و شك آلود داشتند فرمود گرچه اين رؤيا حق است، امّا زمان تحقق آن به اراده الهي است، در سال هشتم هجري آن وعده  رؤيايي با شكوه و جلال هرچه تمام تر با تعدادي متجاوز از ده برابر و در كمال امنيّت كه هيچ خوف و ارعابي آنها را تهديد نمي نمود، انجام ومحقّق شد.

ثانياً با اين عبارت به نهفته هاي گرامي و دفينه هاي ارجمنداين معاهده اشاره دارد؛ در آيه بيست و هفتم فرمود: «فَعَلِمَ مَا لَم تَعْلَمُوا»[19]، مفسّران و تحليل گران قضاياي اسلامي  نتايج ارزشمند  فراواني را ذيل همين عبارت بيان داشتهاندكه ازمهم ترين آنها عبارتند از:

الف: ايجاد امنيّت همه جانبه،خصوصاً امنيّت فرهنگي و اعتقادي كه حتي براي افرادي كه در مكّه زيست مي­نمايند  انجام اعمال و مراسم مذهبي آزاد وبدون خوف و نگراني بود.

 ب: رفع تحريم ها و فرو انداختن پردههاي آهنيني كه حصارگونه دور اسلام و مسلمانان كشيده بودند كه از هرگونه مراودهاي محروم بودند! به عبارتي همان حصر وحبس و تحريمي كه در مدّت سه سال در شعب
ابوطالب داشتند، در مقياسي بسيار بزرگ تر كه از هر نوع معاهده و قراردادي با هر قبيلهاي ممنوع بودند و با معاهده حديبيّه  همه موانع برطرف و تمامي آن پرده ها  فرو ريخت وبه رسميّت شناخته شدن اسلام و جامعه اسلامي همه قبايل فرصت آن را يافتند تا ضمن آشنايي با اعتقادات و اخلاق اسلام جامعه اسلامي را بشناساند و با آن رابطه برقرار نمايند.

ج : موفّقيت هاي فراواني كه جبهه اسلام عليه يهود عنود يافت، بعد از معاهده صلح و اطمينان از عدم تهاجمات قبايل قريشي و كفّار عربي بود. جنگ­هاي سنگين و فتوحات فراوان بعد از پيمان صلح حديبيّه از جمله جنگ خيبر و موته و نظائر آن  به دنبال پيماني بود كه با مشركين مكّه بسته شده و در آن قرار داد شده بود كه ده سال جنگ و خصومتى حتى حقد و كينه اى بين مسلمانان و قريش نباشد و همين كافى بود تا جبهه اسلام را عليه يهود متّحد و منسجم نمايد و در نهايت بر آن موفّق گرديدند. 

د: در اين بخش پاياني به معظم آثار و نتایج فوق‌‌العاده‌ای كه مترتّب بر صلح حديبيّه بود و قرآن مجيد بر آن تصريح دارد اشارتي ميرود.

نخست :   توجه به چهار نعمتى كه خداوند متعال در ابتداى سورة مباركه فتح وعده داد. بعد از آنكه خداوند متعال با قاطعيّت تمام اين فتح مبين را به خود نسبت داد و با جلال و شكوه فرمود ما اين گشايش و فتح را براى شما اى رسول الهى ايجاد نموديم بعد از آن وعده چهار نعمت كلان و اساسى را به پيامبرش عطا فرمود :  

  «لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَيَهدِيَكَ صِراطً مُستَقيمًا وَيَنصُرَكَ اللَّهُ نَصرًا عَزيزًا. »[20]

نعمت نخست : مهمترین نعمت پاك شدن ذهنيّت منفى و نا صوابى كه در ذهن اعراب آن روزگار نقش بسته بود. به باور عموم جامعه بر اساس تبليغات مسموم و منفى محمد بن عبد الله ( رسول الله (صل الله عليه و آله و سلّم) ) يك فرد شورشى و طغيانگر عليه اعتقادات و باورهاى جامعه آن روزگار بود اين باور و معرفت به يكباره فرو ريخته شد و اتّهامات  واهى راجع به چگونگی شخصيّت پيامبر اكرم (صل الله عليه و آله و سلّم)  از ذهن جامعه آن عصر زدوده شد، و اين بسيار نعمت بزرگى براى شخص رسول الله(صل الله عليه و آله و سلّم) و نيز جامعه اسلامى بود. از اينرو فرمود؛  «ليغفر الله لك ما تقدم من ذنبك و ما تاخّر.»[21]

 نعمت دوّم : كه خداوند عزيز به رسولش (صل الله عليه و آله و سلّم)  وعده داد إتمام نعمت بود و اين بدرستى بر نعمت ولايت منطبق مى شود كه در حجةالوداع در صحنه غدير آنرا محققّ ساخت همانگونه كه در سوره مائدة فرمود؛  «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام دينا»[22]

 نعمت سوّم : كه آيه شريفه از آن ياد مى كند نعمت هدايت در صراط مستقيم است « و يَهديَكَ صِراطًَ مستقيما»[23]همواره صراط مستقيم در برابر سُبُل و راههاى متعدّد و بيراهه اى است كه جز ضلالت و سرگردانى به همراه نداشته و موجب سرگشتگى آحاد جامعه خواهد بود.. «و اَنَّ هذا صِراطي مستقيماً فاتَّبعوُهُ ولا تَتَّبعُوا السُّبُل فَتَفَرَّقَ بِكُم عَن سَبيلِه»[24] بنابراین تنها عاملى كه جامعه در پناه آن مصون مى ماند و از پيوستن به راههاى منحرف و بیگانه نجات مى يابد راه امامت است كه خداوند عالم وعده تحقق آن را به رسولش داد تا حضرت را از نگراني آينده اسلام و امّت برهاند.    

نعمت چهارم : فتح مكّه كه با شكوه هرچه تمام تر و با عزّتي هميشگى  بود از همه نصرها و فتح ها الهى متفاوت است  در سوره مباركهٴ «فتح» خداى عالم به پيغمبرش وعدهٴ نصر عزيز داد: «وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزا»[25]. بدون ترديد نصرت و ياري كه تحت لواي شمشير باشد ممكن است قاهرانه و با سلطه و غلبه باشد، امّا هرگز نصرعزيز نيست؛ نصرت عزيز، نصرت بيشائبهاي است كه همه حقدها و كينهها را فرو مينشاند در عين نصر و ظفر زمينه­هاي  اُلفت و اُنس را نيز فراهم ميآورد و در چنين فضائي است كه دين به گوارائى تمام به كام تشنگان نشانده مي شود؛ لذا فرمود: «إذا جاء نصر الله والفتح و رأيت الناس يدخلون فى دين الله أفواجا..»[26]روشن است كه هيچ فتحى به ميزان فتح مكّه كه فتح مطلق است ظفرمندي عزتمند تلقّي نشده و آثار مثبت نداشت.

دوّم :  ظهور و شهود دين در عالي ترين جلوه آن  در كريمهٴ«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ ليظهره على الدِّينِ  كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً»[27] نمايان شده است؛ اين بسط و گسترش،  بلكه تفوّق عزتمندانه  بر همه اديان و مكاتب  كه حتی خداوند عالم نيز بر عرش و كرسي شاهد آن است، تنها  در چنين وضعيّتى  ممكن است آشكار شود؛ اين آيه در سوره مباركه «فتح» و بعد از ختام جريان «صلح حديبيّه» نازل شده است، اين بدان معناست كه تا جنگ و ستيز هست و تا حقد و كينه بردلها و قتل و غارت از شمشيرها نمايان است و تا جهان رنگ و بوي صلح و سلم را نبيند و به مشام نرساند، موفقيّت عزّتمندانه از سويي و غلبه و ظهور اراده الهي بر همه اديان و مكاتب الهي و بشري از سوي ديگر نمايان نخواهد شد. 

سوّم : وقتي سوره مباركهٴ «نصر» نازل شد و اراده خداوندي براي محقق ساختن نسخه هدايت و ايمان منجّز گرديد، وعده­هاي الهي كه  نصرت و فتح بود يكي پس از ديگرى به پردهٴ ظهور آمد كه از جمله آنها پيوستن گروه گروه به اسلام بوده است. در اين موقعيّت بود كه خداوند پيامبرش را به شكر و  سپاس در درگاه الهي فرا خواند و به او فرمود  خدايت را ستايش نما و او را از هر عيب و نقصي  بريّ و منزّه دان و در درگاه او استغفار و توبه نما، سوره مباركه «نصر» كه مشتمل بر آيات «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الفتح وَ رَأَيْتَ لنَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اَسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّاباً»[28] مي باشد، پايان عمر مبارك و حيات ارزشمند رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) و بازگشت به سوي محبوب را بدو نويد مي­دهد.  

پيامبر اكرم (صل الله عليه و آله و سلّم) با موّفقيّت تمام رسالتش را به پايان برد و انسانها گروه گروه به فضاي بي­انتهاي حق پيوستند، از اين به بعد امّت اسلامى مى توانست در سايه آموزه هاي حقاّنى كتاب و سنّت و داشتن نعمت ولايت كه راهنماست و دارا بودن نعمت صراط مستقيم زندگي سراسرصلح و صفائى را آغاز نمايد و در مسير سعادت خويش گام بردارند.

جناب آقای دکتر ظريف؛  آنچه در اين سطور به يادگار نگارش يافت به پاس ماه ها بلكه سال ها تلاش بي­دريغ، متعهّدانه و متخصصّانه جنابعالي است كه به شهادت ارباب خرد و به گواهى أصحاب هنر براى اسلام، نظام و جامعه دينى بسيار بزرگ و ارزشمند است اين نوشتار تنها به عنوان هديه اى ناچیز در برابر تلاشى بس وسيع و بر اساس آنچه شاعر عرب سروده است،

جائت سليمان يوم العرض هدهدة 

أهدت إليه جرادا كان في فيها

وأنشدت بلسان الحال قائلة 

إن الهدايا على مقدار مهديها 

تقديم مى گردد،  آنجناب توجّه دارند كه همواره اینگونه اقدامات اساسى و زير بنائى دو نوع دشواری با خود همراه دارد و اکنون شما كه با اعتماد به خدا و تكيه بر آياتى همچون. «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ  وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ»[29]

اين دوران را پشت سر مى نهيد اميد است که مذاکرات و پيمان برجام همانگونه كه در ابتداء فتحى مى نمود در مقام اجرا و عمل نيز از سوى طرفين با تعهّد دنبال شده و برای اسلام، امّت اسلامی و نظام اسلامی خير و بركت و نصرت عزتمندانه و شرافتمندانه را به همراه داشته باشد!

 

                             

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

با تقدیم احترام؛  مرتضى جوادي آملی

 

 

 

 


[1] - سوره فتح، آيه 27.

[2] - سوره فتح، آيات ١١ و ١٢.

[3] - سوره نصر، آيات 1 و2.

[4] - سوره فتح ،آيه 18.

[5] - سوره مائده، آيه 82.

[6] - سوره نور، آيه 55.

[7] - سوره نجم، آيه 23.

[8] - سوره فتح ،آيه 27.

[9] - سوره فتح، آيه 18.

[10] - سوره فتح، آيه 10.

[11] - همان.

[12] - سوره فتح، آيه 24.

[13] - همان.

[14] - سوره فتح، آيه 26.

[15] - همان.

[16] - سوره ممتحنه، آيه 10.

[17] - سوره فتح، آيه 24.

[18] - سوره فتح ،آيه 27.

[19] - همان.

[20] - سوره فتح، آيه 1.

[21] - همان.

[22] - سوره مائده، آيه 3.

[23] - سوره فتح، آيه 2.

[24] - سوره انعام، آيه 153.

[25] - سوره فتح، آيه 3.

[26] - سوره نصر، آيات 1و2.

[27] - سوره فتح، ايه 28.

[28]- سوره نصر، آيات 1تا 3.

[29] - سوره روم، آيه 60.