پایگاه اطلاع رسانی اسراء: نشست علمی «بایدها و نبایدهای تحصیل در علوم عقلی اسلامی» با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی برگزار گردید.
این نشست علمی که توسط مؤسسه پژوهشی امام علی (ع) و با همکاری نهادهای عالی پژوهشی و آموزشی روز چهارشنبه 25 بهمن ماه ساعت 17 به صورت آنلاین برگزار گردید.
استاد مرتضی جوادی آملی در تبیین موضوع نشست، بیان داشت: ابتدا باید در موضوع این نشست صحبت شود که اصلا مراد از علوم عقلی چیست و به چه علومی علوم عقلی گفته می شود چرا که علوم را به اعتبارات مختلف تقسیم کرده اند، یکی از تقسیماتی که برای علوم هست همین تقسیم به علوم عقلی و علوم نقلی است، علوم عقلی آن دسته از علومی هستند که با عقل محض و خالص مورد معرفت و شناخت قرار می گیرند که برای توضیح و مطالعه بیشتر پژوهشگران می توانند به کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» مراجعه کرد که در آنجا فضا را بازتر کرده و توضیح داده شده که عقل دارای اعتباراتی است.
ایشان بیان داشت: مراد از علوم عقلی در اینجا، علومی است که با استدلال و برهان کار می کند نه با تجربه و اعتباریات و نظایر آن، یعنی مراد تنها علوم است که مشرب معرفت آنها از عقل تجریدی بهره گرفته و نه از مشربهای دیگری که آن مشربهای دیگر واقعا کار آمد نیستند.
استاد مرتضی جوادی آملی اظهار داشت: آن علمی که خالص در عقل تجریدی هست و با استدلال و برهان کار دارد،«حکمت و فلسفه» است.
ایشان در بیان ضرورت علم فلسفه، اظهار داشت: همانطور که بیان شد منظور از علوم عقلی همان عقل محض و تجریدی است و این علوم عقلی به گونه ای هستند که فقط به هست و نیست ها می پردازد و علوم اعتباری دیگر مانند فقه و اصول به باید و نبایدها می پردازند که بیشتر مباحث آنها مربوط به بنای عقلاء است و روشن است که ما قبل از باید و نبایدها، به هست و نیست ها باید بپردازیم، متاسفانه در حوزه های علمی در ضرورت علوم عقلی بحث نمی شود، خیال می کنند حکمت و فلسفه تنها به اثبات توحید و نبوت می پردازد و می گویند اینها را در علم کلام داریم در حالی که اصلا قابل مقایسه نیست آن مباحثی که در حکمت متعالیه در مورد توحید و نبوت بحث می شود با مباحث علم کلام!
وی گفت: در علوم اول باید هست و نیست ها را بحث کنیم و سپس به باید و نبایدها بپردازیم، اینکه آیا مبدأیی هست، آیا هستی را پایان و سرانجامی هست، آیا بین مبدا و منتها حد متوسطی وجود دارد، ایا انسان همین بدن است و یا حقیقت دیگری به نام نفس دارد، این سوالات عمده را حکمت متعالیه است که پاسخ می هد و لذا باید این روح معرفت در جامعه علمی حوزوی ما بسیار مورد اهتمام قرار گیرد.
صوت کامل این نشست را از اینجا می توانید دریافت نمایید
متن کامل نشست علمی بایدها و نبایدهای تحصیل در علوم عقلی اسلامی
مجري:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و به نستعين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه
عرض سلام و ادب و احترام دارم محضر استاد بزرگوار حضرت حجة الإسلام و المسلمين حاج آقا مرتضي جوادي آملي اعياد شعبانيه را به محضر آق امام زمان مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري و همچنين حضار گرامي و بينندگان و شنوندگان عزيز تبريک عرض مي کنم و روز پاسدار را و روز جانباز را اولا به پاسداران حريم الدين تبريک عرض مي کنيم ثانيا خدمت همه نيروهاي مسلح خصوصا سپاه پاسداران تبريک عرض ميکنيم من قبل از آني که وارد بحث موضوع نشستمون بشيم اجمالا يک معرفي داشته باشيم استاد بزرگوار را حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج جوادي آملي خلف صالحه علامه بزرگوار آيت الله العظمي جوادي آملي از دهه هفتاد تدريس علوم عقلي را شروع کردند از همون ابتدا با تدريس نهايه، تدريس بدايه، تدريس نهايه، تدريس حکمة الاشراق، تدريس اشارات و در نهايت چند سالي است که حقيرم از سفره علمي ايشان ارتزاق مي کنم در بحث تدريس اسفار مشغول تدريس هستند د يعني به نوعي علوم عقلي را علاوه بر اين که روشمند تحصيل نمودند و ياد گرفتن و آموختهن روشمند هم در حوزه علميه دارن ارائه مي دهند داراي آثاري است من دو نمونه از آثار ايشان را عرض مي کنم سياسة الإهيه في حکمه المتعاليه که شرح مشهد پنجم شواهد الربوبه است و همچنين فلسفه زيارت که وقتي اين کتاب را وقتي ما ملاحظه مي کنيم مي بينيم کاملا بحث زيارت يک نگاه هستي شناسانه مورد توجه قرار گرفته و به زيور طبع رسيده است، چون نمي خوام وقتي خيلي وقت حضار را بگيريم لذا من از حضرت استاد خواهشمندم که اگر فرمايشي دارن در همون اول بحث بفرمايند تا ما بعد از بيان ايشان وارد موضوع اصلي نشست خودمون و سوالات خودمون باشيم در خدمت شما هستيم استاد.
استاد جوادي آملي:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
ماه معظم شعبان را که مواليد شريف و عزيز امامان بزرگوار ما حضرت سيدالشهدا سالار شهيدان و همچنين امام سجاد (ع) و نيز نيمه اين ماه عزيز را که وجود مقدس حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا له الفدا در اين ماه عزيز به دنيا آمده اند همچنين وجود ارزشمند و يگانه حضرت باب الحوائج الي الله آقا قمر بني هاشم و ساير جهاتي که در اين ماه بعنوان ماه رسول (ص) ياد گرفته است را به قاطبه امت اسلام و خصوصا جامعه شيعي حوزويان و جمع حاضر تهنيت و تبريک عرض مي کنيم و آرزو داريم که خداي عالم به برکت اين مواليد شريف و عزيز راهي را براي هم معرفت صحيح و سالم و هم ارادت شايسته و بايسته براي همه ما مقرر بفرمايد و ما در سايه ي اين علوم الهي بتوانيم آن وظيفه اي که در ارتباط با رئيس مکتبمون و مذهبمون و همچنين مولاي ما حضرت بقيه الله لأعظم داريم را به نحو احسن انجام بدهيم بنده هم ضمن تقدير و تشکر از برگزارکنندگان اين نشست و کساني که با همت ويژه اين نشست ها را دارن دنبال مي کنند و زمينه آشنايي و شناخت بره بهتر و برتر را براي جامعه علمي و خصوصا حوزوي فراهم مي آورند تشکر مي کنم و به حق جاي قدرداني هست که اهتمام به اين امر باعث مي شود که هم کساني که دست اندرکاران علوم عقلي محسوب مي شوند و هم علاقه مندان به اين علوم و هم فضايي که لازم است از اين فضاي علوم و عقلي بهتر بهره ببرند آشنايي بيشتري حاصل بشود و راه براي ادامه اين حرکت اصيل علمي ان شا الله مستقيم تر و بي مانع تر و هموارتر انجام پذيرد.
مجري:
با تعجب به اينکه استاد علوم عقلي تا انقلاب اسلامي بعد از انقلاب اسلامي يعني خيلي جايي براي خودش باز نکرده الحمدلله که بعد از انقلاب تقريبا تا حدودي براي خودش جا باز کرده است لکن در عين حال از طرف برخي مورد هجمه است خيلي به آن صورت که بايد براي خودش جا باز کن کند جا بازکرده است، من مشخصا مي خوام اين سوال را مطرح بکنم که اصلا علوم عقلي چيست غرض علوم عقلي چيست منفعت علوم عقلي چيست و جايگاه علوم عقل را ما به طور کلي در چه جايگاه علوم عقلي را مي خوايم قرار بديم آيا آن هايي چون مخالف بوده اند به اين سوالاتي که عرض کردم تحت عنوان روس ثمانيه فلسفي به علم که مطرح شده است واقف بودن يا نبودن اگر نبوده ان، که اگر بودن چرا به اين صورت براي ايشان حل نشده و مخالفت کردن يا اغراض ديگري احي ناخد نکرده در کار بوده است اصلا روز سامانيه اين علوم عقلي را اگر ما بخواهيم بررسي بکنيم اين جايگاهش در کجا خواهد بود
استاد جوادي آملي:
بله عرض کنم که خود همين عنوان نياز به تبيين و توضيح دارد مراد از علوم عقلي چيست و به چه علومي علوم عقلي گفته مي شود علوم را به اعتبارات مختلف تقسيم مي کنند يکي از تقسيماتي که براي علوم هست همين است علوم عقلي يا علوم نقلي علوم عقلي آن دسته از علومي هستند د که با روش عقل محض عقل خالص مورد معرفت و شناخت واقع مي شوند و انسان به آن ها علم پيدا مي کند، براي اينکه يک منبعي در اين رابطه معرفي بشود کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت ديني اين فضا را بازتر مي کنه و نشان ميده که عقل اعتباراتي دارد به يک اعتبار عقل را عقل تجربي مي خوانيم عقل تجربي آن عقلي است که علوم تجربي را در حقيقت به ميدان مي آورد ما تمام علومي که در نظام هاي تجربي و طبيعي دارد اتفاق مي افته بر اساس عقل تجربي است عقلي که با ابزار تجربه در حقيقت دارد معرفت براي بشر مي آورد همه آن علومي که در طبيعيات خونده مي شود به معناي اعمش از فيزيک شيمي علم طب و ساير مباحث همه و همه بر اساس عقل تجربي دارد مورد معرفت واقع مي شود و معلومات اين علوم معلوماتي هستند که از گذرگاه عقل تجربي مي گذرند و اساسا غير از عقل تجربي هم در اين دسته از علوم کارآمد نيست ما نمي توانيم در علوم تجاربي مثل علم طب از عقل تجريدي استفاده کنيم يا عقل از عقل ملفق است تجربه و تجريد بخواهيم استفاده بکنيم يا به تعبير آيت الله جوادي آملي از عقل ناب که در عرفان نظري مورد بحث است استفاده بکنيم بنابراين يک دسته از علوم هستند که بر اساس روش عقل تجربي به ميدان معرفت گام مي نهند و صاحبان اين علوم هم بر اساس عقل تجربي در حقيقت راهبري مي کنند اين علم را همين جا هم اضافه بکنيم که هر چه که اين تجربه غني تر قوي تر حاد تر و موثرتر باشه مسير معرفت هموارتر و محصولي که در اين نوع معرفت حاصل مي شود که محصول پربارتري است مثلا اگر از فرض کنيد که تکنولوژي ميکروسکوپ يا تلسکوپ يا امثال ذلک استفاده بشود اين دسته از معرفت هايي که بر اساس عقل تجربي هست بهتر به بشق عرضه مي شود اينها يک دسته از علوم هستند که بر اساس عقل تجربي به بازار معرفت گام مي دهند نوع ديگر از علوم را ما علوم ملفق از تجربه و تجريد ياد مي کنيم که رياضيات و همه بخش هاي مختلف هندسه که از کم متصل يا کم منفصل بحث مي کند همه و همه اين ها در تراز يک نوع معرفتي هستند که فقط و فقط شيوه اش عقل ملفق از تجربه و تجريد است که مورد استفاده واقع مي شود رياضيات و علومي که در حقيقت در اين رابطه هستند اين ها علومي هستند که با اين شيوه، و اتفاقا شيوه هاي ديگر مثلا عقل تجربي محض در آنجا کارآمد نيست يا عقل تجريدي در آن کارآرام نيست اينها حتما بايد از يک طرف چون موضوع شان مسئله کم است که کم متصل مي شود هندسه و کم منفصل مي شود عدد و حساب و امثال ذلک اينها در حقيقت از چنين عقلي تبعيت مي کنند و اين عقل است که در اين صحنه کارآمد يک دسته از علومي هستند که صرفا با عقل تجريدي که عقل استدلالي و برهاني ياد مي شود اين ها در ميدان معرفت گام مي دهند و مراد از علوم عقلي آن دسته از علومي هست که تنها ابزار معرفتي در آن عقل تجريدي است عقلي که منزه از ماده و مُده و منزه از حيثيت هاي تجربي و يا حيثيت هايي که از کم و کيف بخواهد بحث بکند چون آن عقلي که در رياضيات هست يا آن عقلي که در طبيعات هست نمي تواند فضاي تجريد را به شکافد و حقايق اين عالم را بيابد اين ابلا و لابد نيازمنده به يک عقل تجريدي است که در اين عقل تجريدي ما مي توانيم مسائل را بر اساس برهان استدلال و فراتر از نظام مادي صرف مثل طبيعات يا مادي ملفق از ماده و غير ماده به مثل رياضيات به در آوريم و در حوزه ي علوم عقلي آن ها را که عقل خالص هست بيابيم، که دانش هايي مثل فلسفه مثل کلام البته خب آن بخشي که مستند به برهان عقلي است و خصوصا عرفان اين ها در حقيقت از عقل تجريدي استفاده مي کنند همين جا اضافه کنيم که در آن اثر علمي آمده است که در عرفان نظري که آن مشهود برتر و معرفت برتر بنا است نصيب بشود اين عقل بايد به کمال خودش برسد به تعبيري ايشان عقل ناب بشود عقل متوسط شايد بتواند مسائل متوسط حکمت را حل و فصل بکند ولي اگر بخواهد آن دقايق عرفان را بتواند بر اساس نگرش هاي عقلي جلو ببرد اين به يک عقل ناب نيازمند است خيلي خب البته يک فضاي ديگري هم هست که عقل بناي عقلايي مطرح است که در علوم اعتباري از آن نوع عقل استفاده مي شود در فقه و اصول از آن عقل استفاده مي شود که عمدتا به اصطلاح عقل اعتباري ياد مي کنند و در فضاي بناي عقلا است عملا آن عقل مصطلح نيست يعني عقل تجريدي نيست بلکه عمل است بناي عقلا است و بر اساس آن عقل در آن فضا دارد مسائلي که در علوم اعتباري هست که امروز از او به عنوان اعتباريات ياد مي کنند و بسيار گسترده هم هست علوم انساني عمدتا در اين فضا هستش برا اساس بناي عقلا دارد شکل مي گيره البته در همه اين ها عقل يک سايه افکني دارد درسته که تجربه در علوم تجربي يا ملفق از تجربه و تجريد در علوم رياضي يا مثلا امثال ديگر هست اما يک عقلي بالا سر اين ابزار هست که ميتونه علم تجربي را علم رياضيات را علم عرفي و بناي عقلا و اعتباريات را حل و فصل بکند. حالا اين يه مقدمه ايست براي که ما وقتي مي گوييم علوم عقلي مرادمان از علوم عقلي چيست، علوم عقلي بر اساس اين تحليل عبارت است از آن دسته از علومي که تنها مشرب معرفتي در آن از عقل تجريدي بهره مي برد و ديگر ساير عقل ها اعم از عقل تجربي يا ملفق از تجربه و تجريد يا حتي بحث بناي عقلايي که در آنجا يک عقل اعتباري دارد کار مي کنه اونا کارآمد نيستند واقعا کارآمد نيستند يعني شما در مسائل علوم اعتباري بخواهيد عقل تجريدي را به کار ببريد همان تشري که امام ر در بحث اوايل کفايه به مرحوم آخوند داشتند که شما چرا خلط مي کنيد بين علوم اعتباري و علوم عقلي قانون الواحد يک قانون عقلي صرف است چه ربطي به مسائل اعتباري دارد اين نشانه اين هستش که ما بايد مرزبندي کنيم و بر اساس اين شيوه هاي معرفتي که حاصل شده است علوم را تفکيک کنيم نمي تونيم در فضاي امور اعتباري از عقل تجريدي محض استفاده کنيم و يا بالعکس؛ خب خيلي ها مثلا فکر مي کنند که با عقل تجاربي مي شود مثلا حقايق مجرد را اثبات کرد خدا را اثبات کرد رسالت را اثبات کرده وحي را اثبات کرد معاد را اثبات کرد مگه تجربه قدرت اين را دارد که بتواند حقايق تجري را در حقيقت بيابد بنابراين اين را بايد ما کاملا در مد نظر داشته باشيم که علوم عقلي عبارتند از آن دسته علومي که صرفا از عقل تجريدي دارد استفاده مي کنه و از هر نوع شيوه هاي ديگر و مشرب هاي ديگر علمي در حقيقت ممتاز متفاوت است اين را ميگويند يک دسته يا يک به يک اعتبار تقسيم بندي علوم که ما با اين اعتبار داريم علم را تقسيم مي کنيم و اين عنواني که اينجا هست که تحت عنوان در تحصيل علوم عقلي بايد بگوييم مرادمون در اينجا آن دسته از علومي است که صرفا عقل تجريدي کارآمد است آن عقلي که با استدلال و برهان کار مي کند نه با تجربه و نه با آن چيزي که در فضاي رياضيات و اعتباريات و نظايران هست؛ خب در اين رابطه آن علمي که خالص در فضاي عقل تجريدي هست حکمت است فلسفه است از آن گام نخستيني که موسس فلسفه در ايران اسلامي ما جناب فارابي گام نهاده اند اين بنيان را بر اساس عقل تجريدي بنيان نهاده اند و هر چه که در طول اين بيش از يک قرن گذشته است در حقيقت خب هم عقل کامل تر شده مجهزتر شده تيزتر شده و براهين قوي تر شده و امکانات فلسفي بيشتر شده و هم اينکه معرفت کامل تر شده، همه آنچه را که در گذشته دور ما از زمان جناب فارابي و بعد شيخ الرئيس و بعد حکيم سهروردي و ديگران و ديگران تا به زمان صدرالمتألهين و تا به زمان متاخرين رسيده است اين است که ما در اين فضاي معرفتي فقط و فقط از يک شيوه به نام عقل تجريدي داريم بهره مي گيريم و از اساس با هر چه که هر روشي که غير از عقل تجربي با تجريدي باشد ما نه اينکه مخالف باشيم راهي ندارد خب خيلي ها تلاش مي کنند که مسائل رياضياتي را يا مسائل تجربي را براي فهم مسائل تجرديي به کار ببرند خب اين نمي شود مثل اينکه ما بخواهيم با عقل تجريدي در فضاي تجربي معرفت پيدا بکنيم اين نمي شود، مرزبندي شده هستش اين دسته بندي علوم بر اساس يک معيار اصيل علمي دارد شکل مي گيرد بنابراين اگر احيانا شما از فلسفه محض تنزل کرديد و آمديد در فلسفه علوم انساني که امور اعتباري اند خب آنجا مي تونيد از علوم عقلي به اصطلاح بناي عقلايي استفاده بکنيد شما خودتون تنزل کرديد و از مرحله ي عقل به بناي عقلا رسيديد خب اين اشکال ندارد خودتون تنزل کرديد ولي بدانيد که وقتي در فضاي بناي عقلايي هستيد نمي توانيد اثبات توحيد بکنيد نمي توانيد اثبات رسالت بکنيد نمي توانيد اثبات معاد، اين ها را از منظر کلام نمي گويم از منظر فلسفه مي گويم فلسفه در حقيقت اين بحث را دارد همينجا يک نقبي مي زنيم به نوع مسائلي که در فلسفه مي گذرد البته فرمايشات جناب آقاي صحرايي استاد بزرگوارمون و همچنين نوع سوالاتي که مطرح مي کنند با ما داريم در يک زاويه ديگر و با يک پرده ديگر معرفتي داريم پاسخ مي گوييم.
ايشان دارن مي فرمايند که خب چه ضرورتي دارد فلسفه از مباحث رؤس ثمانيه است بسيار هم مثال ما سوال مهم و اساسيست علوم عقلي که منظور از عقلي يعني همين تحليلي که ارائه شد يعني عقل محض يعني تجريدي يعني برهاني اين علوم به گونه اي هست که فقط و فقط به هست و نيست ها مي پردازند به بود و نبودها مي پردازند همانطوري که علوم اعتباري اعم از مسائل حالا فقه اصول حتي بعضا اخلاق به يک بايد ها و نبايدده هايي مي پردازند که بيشتر آن ها مبتني بر بناي عقلا است البته خب اخلاق را ما از يک حيث علم برهاني مي دانيم علم تجريدي مي دانيم خصوصا در مسائلي که به نفس و قواي نفس و نظاهر آن برمي گرده اين ها علوم تجريدي اند اما بايد ها و نبايد هايي که در حوزه ي اخلاق دارد شکل مي گيرد اينها علومي هست که بر اساس به اصطلاح بناي عقلا دارد اتفاق مي افته. خيلي خوب نکته قابل توجه اين است که اصلا چه ضرورتي دارد ما به فلسفه بپردازيم و سوال ديگر اين است که موقعيت فلسفه در بين علوم چگونه هستش اين روشن است که ما قبل از بايد ها و نبايد ها به هست و نيست ها بپردازيم چه چيزي هست در نظام هستي و چه چيزي نيست، اتفاقا اجازه بديد همينجا چند دقيقه من راجع به اين بخش سخن بگويم چون متاسفانه در حوزه ما از اين مسائلي که به عنوان ضرورت علوم عقلي هست چندان بحث نمي شود فکر مي کنند که علوم عقلي حداکثر کارآرامش اين است که مثلا توحيد را اثبات بکند نبوت اثبات کند مي گويند خب ما در علم کلام داريم ديگه خب آن توحيد و نبوتي که در علم کلام صحبت مي شود کجا اوني که در الهيات بالملاخص راجع به توحيد بحث مي شود شئون توحيد بحث مي شود کجا، اصلا قابل مقايسه نيستن اصلا کلام عالي در پرتو حکمت متعالي شکل مي گيرد خب ما قبل از اينکه بايد ها و نبايد، چون حوزه اي که حوزه فقه و اصول باشد حوزه بايد ها و نبايد ها است چه چيزي بايد و چه چيزي نبايد و اصلا اين دو رشته علمي شريف يعني علم اصول و علم فقه نهايتا به اين جا مي رسد حالا علم اصول يه سلسله بايد هايي را دارد که مبتني بر آن حجت ها مي شود ولي نهايتا به فقهي منتهي مي شود که فقه دارد بايدها و نبايددهاي جامعه را از نظر فقهي مشخص مي کنه يا مثلا حتي علم اخلاق هم از همين راه قابل شناسايي هست اما آن که الان مهم هست اين است که ما به حوزه علميه مياييم تا ببينيم آنچه که هست چيست و آنچه که نيست چيست هست و نيست ها را اول بيابيم بعد بر اساس اين هست و نيست ها بايد ها و نبايدها را آيا مبدأ براي نظام هستي هست آيا هستي را پايان و سرانجامي هست آيا بين مبدا و منتها يک خط متوسطي وجود دارد آيا انسان از نظر حقيقت فقط همين بدن است و با اين روح بخاري و روان و امثال ذلک يا حقيقت ديگري به نام نفس دارد اين سوالات و پرسش هاي عمده براي حوزه هاي علميه ما متاسفانه جدي نيست بله علاقه مندان به علوم عقلي با اين رويکرد اين گونه از علوم را دنبال مي کنند ولي آن که بايد به عنوان روح معرفت در جامعه علمي حوزوي ما بسيار مورد ا اعتنا و اهتمام باشه اين است که اوني که در نظام هستي وجود دارد بله ما يه وقت هست که از جايگاه علم کلام خدا را به عنوان خالق و رب مي شناسيم شما مي دانيد که اين گونه از امور بسيار شريف و عزيز هستند ولي در نگرش هاي عميق فلسفي اين ها مسائل دست دوم و سوم هستند شما ببينيد که فلسفه در ارتباط با واجب الوج چه کرده حکمت متعاليه در باب معرفي واجب تا کجا پيش رفته ما يک واجبي مي شناسيم يه خدايي به گوشمون خورده به زبانمون آمده اما اين خدا با آن خداي حقيقي چقدر فاصله دارد مگر خداي حقيقي اينه اين خدا اوصافش چگونه است اصلا وصف دارد عده اي منکر از اوصاف الهي هم ديگه خب اين خدايي که به عنوان مبدا نظام هستي هست، آيا اين مبدئيت عين منتهاييت اوست آغاز و انجام او دو تا است و يکي است، اوصاف او به عين وجود او هستند يا بيرون از وجود او هستند آيا اين حق سبحانه و تعالي ايني که ما به عنوان واجب مي شناسيم نسبتش يکي از بهترين و ارزشمندترين کارهايي که حکمت در اين رابطه انجام بده اين است که نسبت بين مبدا و عالم را دارد تعيين مي کنه چقدر شريفه ما فقط در اين علم کلاممون آن خدا را خالق مي دونيم و رب مي دونيم اين کجا و بحث که واجب سبحانه و تعالي عالم شان اوست و فيض اوست و او نسبت به عالم حيثيت مقوّميت دارد و عالم متقوم به اوست اين اصطلاحات و امکانات فلسفي که در حکمت يکي پس از ديگري شکل پيدا مي کنه اين معرفت نسبت به هر سبحانه و تعالي را در حقيقت چندين برابر مي کنه آن معرفتي که در علم کلام خيلي يک معرفت سطحي و گذرا هست اين در حکمت وقتي به غناي عقل تجريدي مي رسد چون اين عقل تجيدي تقويت شده اين عقل تجريدي مسلح شده مجهز شده توانسته مسئله صرافت هستي را بفهمد مسئله بسيط الحقيقه را بفهمد مسئله اتحاد اوصاف با ذات را بفهمد اتحاد اوصاف با يکديگر را بفهمد فهم اين ها يک کار شاهکارانه است اين از ابداعات بزرگ حکيم ما جناب صدرالمتألهين است گرچه خب محصول تلاش هاي گذشتگان هم هست بنابراين ما بايد اين معنا را در بين حوزويان و علاقه مندان علوم اسلامي، ما ميايم يک سلسله ضعف ها و اختلافاتي که بين اين حکيم با آن حکيم هست و اين مشرب ها را علم مي کنيم و مخالفت مي کنيم و بعد مي گوييم که اينها آمدن تا در خانه اهل بيت معاذ الله ببندند و از اين حرف و نسبت به علوم عقلي جامعه را وازده مي کنيم جامعه ي علمي را وازده مي کنيم اين از بدترين معاصي و گناهاني است که ممکنه از کسي نادانسته اين اتفاق را در حقيقت رقم بزنه معنا ندارد شما اگه از علوم عقلي خبر نداري لازم نيست که بخواهي مخالفت بکني و نهي بکني و نفي بکني از اهلش سوال بکن همون طور که اگر کسي در علوم اعتباري کار نکرده و بناي عقلا را خوب نمي شناسه نمي تواند در فضاي فقه و اصول حرفي بزنه و نظري بده اين هم همين طوره ما يه سلسله دانش هايي و معرفت هايي داريم که در حوزه ي هست و نيست ها است در حوزه بود و نبود است که هست و نيست يک جنبه بنيادين دارد زيرساختي به لحاظ معرفت دارد که اگر اين نباشد آن بايد ها و نبايد ها روي هوا است خب کدام خدا گفته کدام پيغمبر فرموده کدام معصوم سلام الله عليه سنتش اين است خب باشد اگر ما اين ها را مستند به جريان وحي نکنيم وحي از ناحيه اسم هادي حق و اسم رب به حق و نه نظاير آن ندانيم ا آنچه که در اين جا هست يه سلسله به تعبير بعضي از اساتيد و بزرگان ما سلسه علوم منقطع است منقطع الاول و منقطع الاخر شما که معاد را اثبات نکرديد معاد عقلي تجريدي را که توليد را که اثبات نکرديد که اين وسط داريد تلاش مي کنيد اگر خواستيد به معاد بينديشيد يک معاد غني و قوي فلسفي و عقلي را بايد پايه ريزي کنيد که هم معاد جسماني است هم معاد روحاني است مورد اتفاق حکما هست و اين نهايت را دارد نشون مي ده و الّا آن کسي که معاد را اثبات نکرده توحيد را اثبات نکرده بياد بگويد که اين گونه از بايدها و نبايدها بايد رعايت بشود اين وجهي نخواهد داشت بنابراين همه ي محصران علوم حوزوي و البته دانشگاهي اين معنا را بايد بدونن ما به يک دسته از علومي نياز داريم که اين علوم قبل از اينکه به بايد ها و نبايد ها بپردازند به هست و نيست ها و بود و نبودها بپردازد و آن از منظر علم کلام از منظر علم فلسفه از منظر علم عرفان با زوايايي که هم شون البته عقلي اند اما زواياي ديد متفاوت است که بايد مورد توجه قرار بگيرد يک نکته را عرض بکنم و بعد ادامه فرمايشات جناب آقاي صحرايي را بشنويم؛ عرض کنم که نکته قابل توجه اين است که اين علوم عقلي يک همدستي کنار هم ايجاد مي کنند يه ارتباطي بين هم دار دارند که دارند همديگه را کامل مي کنند و اين بسيار مسئله مهمي است و سر پيشرفت علوم عقلي بخشيش منوط به همين مسئله است که چي که اين تعامل و تعاتي که بين علوم عقلي اعم از کلام فلسفه عرفان معرفت شناسي و نظاير آن وجود دارد باعث تقويت و غناي اين علم شده فلسفه به جهت اين نوع از مناسباتي که دارد خيلي پيشرفت کرده فلسفه همواره در حال پيشرفت بوده اگر شما مي بينيد مشرب هاي مختلف فلسفي ما داريم اگر مي بينيد که روش هاي مختلف محض عقل يا محض شهود يا ملفق از شهود و عقل در فضاي معرفتي ما طنين انداز شده و راه معرفت را براي ما هموار کرده اين باعث رشد و شکوفايي شده، شما نگاه کنيد تا قبل از جناب حکيم سهروردي آنچه که از جايگاه جناب شيخ الرئيس و امثال ذلک آمده بود يک نگاه معرفتي خاص بود اما آميختگي اش با جريان هاي شهودي و ذوقي که از جايگاه حکمت اشراق آمده چقدر به حکمت ما و فلسفه رايج ما بها داده و درود بر سر صدرالمتألهين که آمده اين مشرب هاي مختلف را فرصت قرار داده و نه تهديد نيامده بگه که خب آن مشرب اونجوريه اين مشب اينجوريه نه ما که نهايتا بايد عقلي و برهاني کنيم عيب ندارد از نقل هم استفاده مي کنيم از کلام هم استفاده مي کنيم چرا حکمت متعاليه اين قدر رشد کرده و اين قدر دامن گسترانيده و نسبت همه مسائل اينقدر شريف بارز شده چرا براي اين که از همه منابع استفاده کرده صرفا از عقل نبود واقعا از شهود استفاده کرد از معرفت عرفاني بهره برد از معرفت کلامي و آنچه که در منابع وحيانه عزيز ما وجود دارد استفاده کرد و اين جور، شما نگاه کنيد اين شواهد و ربوبيه مملو و از آيات الهي است اين المظاهرالالهيه مملو و از آيات الهي است با اين که اينها فلسفه اند چطور از آيات الهي، چرا؟ چون جناب صدرمتألهين اينها را منبع معرفت قرار داده از اين منبع معرفت مباني عقلي ساخت از اين مباني عقلي آمده مسئله فلسفي استفاده کرده يه وقت هستش که ما مستقيما اين حديث را نقل مي کنيم که هر چه که در ارتباط با حق سبحانه و تعالي هست معلول است «کل قائم في سواه معلول» چيکار کرده با اين «کل قائم في سواه معلول» جناب صدرالمتألهين اين را آورده گفته وجود رابطي نه وجود ربط اين موجودات عالم في سوا معنا دارن في غيره هستند نه لغيره چقدر اين حرف متين شده منبع معرفتش چيه «کل قائم في سواه معلول» چيه؟ اين حديثي است از بيانات مولايمون علي بن ابي طالب عليه السلام در نهج البلاغه آن از اين حديث اين آن منبع است تبديل مي شود به مباني و اساس مباني استدلال و برهان شکل مي گيرد و مسئله فلسفي ساخته مي شود همين مسئله در جريان عرفانم همين طوره ذوقش سهروردي هم همين طوره هم از عقل محض استفاده مي کنه هم از ذوق استفاده مي کنه هم از شهود استفاده مي کنه هم از منبع وحياني بهره مي بره همه اين ها را در تحت يک استدلال و برهان عقلي مياره و مي شود حکمت متعاليه اونچه که حکمت متعالي است اين نيست که فقط عقل محض باشه که عقل محض نهايتا به عنوان يک ابزاري که بايد چون ما با زبان عقل بايد با جامعه حرف بزنيد شما اگه بياد بگوييد که خدا پيغمبر فرمودند که «کل قائم في سواه معلول» علي رؤوسنا ولي اين را که جامعه عقلي نمي پذيره آن جامعه اي که بنيادش روي عقل تجريدي است اينها همه را مي گيره اما اين ها را به عنوان فرصت هاي معرفتي مورد توجه قرار مي دهد بر اساس آن استدلال و برهان مي سازد و اين مي شود مسائل حکمت متعاليه خب بنابراين فرمايش جناب آقاي آقاي صحرايي که موقعيت حکمت متعاليه در اين رابطه چقدر عظيم است اين است که اين به جهت تعاتي و تعاملي که اين حکمت و فلسفه هم با علم کلام هم با علم عرفان و نظاير آن داشته آمده يک موقعيتي ساخته که هم علم کلام را رشد داده هم علم عرفان را رشد داده آن دوستاني که در فضاي معرفتي علم عرفان با آثار استاد آيت الله جوادي آملي دام ذلو آشنا هستند مي گويند که خب چندين برهان در تمهيد القواعد براي اثبات وحدت شخصي آمده و تمام اين براهين را حضرت استاد مورد نقد قرار دادند ولي با امکانات فلسفي حکمت متعاليه مثل صرافت مثل بساطت بسيط الحقيقه آمدن وحدت شخصي را اثبات کردن يعني کمک کردن به عرفان هم عرفان به حکمت کمک کرد هم حکمت به عرفان کمک کرد و وحدت شخصي که عرفان مدعي اوست را با امکانات فلسفي صدرايي ما درست کرديم اين تعاتي باعث رشد همه جانبه ي اين علوم عقلي مي شود اين علوم عقلي با هم همدست مي شوند مرتبط مي شوند و همديگر را تدارک مي کنند، به جنگ با يکديگر نمي روند، دفع نمي کنند بلکه با استفاده، اين البته يک حکيمي مثل جناب صدرالمتألهين که جامع معقول و منقول هست و مشهود هست مياد از اين امکانات بهره مي برد و فضاي ديگري را در حقيقت درست مي کند؛ به هر حال امروزه ما افتخار مي کنيم به فلسفه اسلامي به حکمت اسلامي و مشخصا حکمت متعاليه و درود الهي را در همين ماه شعبان به روح مطهر جناب سلام صدرالمتألهين داريم که چنين دستگاه معرفتي را با اين غنا و قوت براي جامعه علمي ما گذاشته و از آن به بعد دقت کن از بعد از جناب صدرالمتألهينن خب يک دوران فترتي بود و از آن به بعد وقتي آمدند بزرگان از حکمت و مرحوم آقا علي حکيم ديگران آشتياني ها عرض کنم که ديگران از حکمت عصر خودمون مرحوم امام رضوان الله تعالي عليه، علامه طباطبايي و اساتيدي که با ما، همه و همه اينها آدمايي نبودن که ناقل باشند مدرس باشن نه شما الان حکمت متعاليه اي که با تقرير رهيق مختوم به ميدان آمده را عالي ترين نوع تقرير بدانيد با نقد با اشکال با سوال و با تقويت اين مبنا و مکتب حکمت متعاليه رهيق مختوم به نظر بنده امروز حجت معرفتي فلسفي ما است اگر کسي کمتر از او بخواهد حرف بزند در ميدان فلسفه حضور ندارد ما اين تحفه ي الهي را خدا به عصر و روزگار ما داد به حوزويان ما داد آقاي جوادي و اقران و امثال ايشان کساني هستند د که هيچ مسئله اي از مسائل فلسفي را نگذاشتند و فقط به عنوان تدريس از کنارش رد بشوند بلکه ناقلانه نگاه کردن نافذانه شما همين اشاراتي که در بعد از هر فصلي از استاد در اين کتاب دارد اين کتاب رهيق شصت جلد کتاب فلسفي است از آغاز تا انجام وجودو دارد بررسي مي کند ناقدانه با بعضيا مي گويند که خب چه اتفاقي افتاد خب آشنا نيستند که فلسفه يعني چي و نوع آن اثري که در کاري که در ارتباطه با فلسفه اينجا انجام شده البته اين درسته که به قلم و بيان حضرت استاد آمده ولي اين حوزه علميه و شاگردان علوم عقلي هستند که تونستن اين مسائل را در اين سطح بيارن ما و بايد غنيمت بشماريم و مغتنم بدانيم اين فرصت گران بها و ارزشمند را گاهي اوقات مي بينيم که به علومي مي پردازند به حرف هاي، اگر واقعا مبناي معرفت فلسفي ما رهيق شد و جامعه عقلي ما و صاحبان علوم عقلي ما با اين ميزان و اين تراز از معرفت به ميدان معرفت بروند خيلي بالاتر از اين ها خواهند بود هم اساتيد هم فلسفه پژوهان و هم ديگراني که مرتبط هستند بايد اين گونه از بحث ها را به ميدان آورد و باز مجددا من از دوستان پايه گذار اين گونه جلسات هم تقدير مي کنم که اين فرصت فراهم مي شود تا اساتيد در اين رابطه کساني که صاحب نظر هستند نظر داشته باشند و اجازه بدهند تا اين گونه از علوم به جامعه حوزوي عرضه و شناخته بشود
مجري:
خواهش مي کنم خيلي ممنون و متشکر اونچه از فرمايش استاد به دست آمد اين است که ما اگر بخواهيم علوم عقلي را تعريف بکنيم اول بايد عقل را بشناسيم به مراتب عقل را بشناسيم تا مراتب عقل را نشناختيم علوم عقلي را نخواهيم شناخت که عقل تجريدي در اين مسير يعني روش علوم عقلي و اگر بخواهيم علوم عقلي را تعريف بکنيم بايد بر اساس عقل تجريدي تعريف بکنيم و بيان بکنيم نکته جالبي که من در خصوص بايد ها و نبايدها در بحث استاد من استفاده کردم اين بود که حوزه بايد اگر بخواهد امروز بخواهد با دنياي بيرون از خودش ارتباط برقرار بکند الا و لابد بايد معرفت هستي شناسانه را داشته باشد چرا که هر بايد و نبايايدي مبتني بر يک هستي است اگر هستي را نشناسد بايد و نبايد را به معنا نخواهد توانست بشناسد لذا اگر حوزه بخواهد پويايي خودش را داشته باشد حوزه بخواهد با دنياي بيرون از خودش تعامل داشته باشد حوزه بخواهد با جهان تعامل داشته باشد الا و لابد بايد از مسير علوم عقلي عبور بکند و الا به نتيجه اي نخواهد رسيد به تکاملي نخواهد رسيد جايي در دنيا براي خودش نخواهد توانست باز بکند نکته ديگري هم که من از فرمايشات استاد استفاده کردم اين بود که اصلا تکامل و علوم عقلي بر پايايي تعامل ميانه اين علوم عقلي بوده نه تعاند اگر مسير تعاند حرکت پيش مي رفت در مسير تعاند حرکت مي کرد به هيچ عنوان به اين دانش فخيم نمي رسيد به اين تکامل فلسفي نمي رسيد به به اين تکامل عقلي نمي رسيد کلام را ملاحظه بفرماييد چقدر با اين که کلام خدمت بزرگي براي فلسفه کرده است اين است که ناخن زده است بر مسائل و فلسفه آمده است اين اشکالات را برطرف کرده است و خودش را به تکامل رسانده است تو بحث عرفان نظري اگر اين عقل تجريدي حضور نداشت به هيچ عنوان اگر آن عارف به اين عدل تجيده و به اين علم و برهاني مسلح نمي شد طبق بيان علامه استاد علامه جواد آ»لي به هيچ عنوان نمي توانستون شغل خودش را براي جامعه عرضه بدارد.
سوال ديگري که استاد در جمع مطرح است اين است که بالاخره ما اگر بخواهيم به اين تراز معرفتي فلسفي برسيم تيم امروز اگر بخواهيم به اين تراز فلسفي برسيم ما بايد به چه نوع آثاري از حکمت مراجعه بکنيد آيا مي توانيم هر نوع اثر حکمي را اثر حکمي تلقي بکنيم و به سراغش برويم يا هر کسي که مثلا داعيه دارد تدريس علوم عقلي بود کرسي علوم عقلي بود ما اگر بخواهيم به اين تراز فلسفي برسيم معرفت فلسفي برسيم چه راهکاري وجود دارد که چه پيشنهادي از چه توصيه اي هست که ما بخواهيم به اين تراز فلسفي برسيم و آن آثاري که و اساتيدي که در اين مسير هستند حال شخصا نمي خواهم اسم برده بشود ولي بالاخره آن روش هاي علوم عقلي که تدريس مي شود خيلي مهم است ما به چه آثاري دار به چه کساني بايد مراجعه بکنيم.
استاد جوادي آملي:
بله عرض کنم که خب وضعيت مرسوم در حوزه فعلي ما اين هست که ما مراتب علمي را در سه سطح داريم تعريف مي کنيم سطح عمومي سطح خصوصي و سطح اخص در سطح عمومي عموم مسائلي که مطرح هست به بخش هاي مختلف علوم حوزوي برمي گردد فقه و اصول هست منطق هست ادبيات هست علوم عقلي هست امثال ذلک ما بايد يه تعريفي داشته باشيم که در حد عموم که همه بايد اينها را بخوانند مثلا همه بايد ادبيات بخونن ادبيات خوب بخوانند همه بايد منطق خوب بياموزند همه بايد فقه و اصول خوب بياموزند اين همگاني بودن و عمومي بودن اختصاصي به فقه و اصول و منطق و اين ها ندارد علوم عقلي هم همينطور اعم از کلام يا فلسفه تا يک سطحي اين سطح را عمومي ما تلقي مي کنيم حالا مشخصا چون سوال در حوزه علوم عقلي هست ما اين را در حقيقت به عنوان سطح عمومي تعريف مي کنيم که همه بايد اينها را بخوانند افراد در اين رابطه ديگر استعدادها شون مشخص مي شه بنيه هاي علمي شون توان معرفتي و عقلي شون مشخص مي شه که چقدر تاب و توان دارن آيا تاب و توان مسائل عقلي محض را دارن يا بيشتر در فضاي علوم نقلي و اعتباري مي توانند حرکت بکنن اتفاقا اين اگر اتفاق بيفته بسيار اتفاق مبارکي است که نيروها هدر ندهند هرز نروند و امکانات خودشان را و توان خودشان را در مسيري صرف کنند که در آن مسير هستند الان ميگن مثلا استعداد سنجي مي کنيم امکانات افراد را به لحاظ ذهني بررسي مي کنيم و امثال ذلک اين بايد يه سطح مشخصي داشته باشه مثلا ما در ارتباط با فقه و اصول مي بينيم که مثلا اگر کسي وسائل و مکاسب و مثلا کفايه خواند از اين از اين به بعد ديگه مي شود مثلا تخصصي، تخصصي يعني اختصاص پيدا مي کند به فقه و اصول مثلا در فلسفه هم همين طور است ما برخي از کتب و متوني داريم که اين ها در حد عموم تلقي مي شوند که خواندن آن ها در حقيقت براي همه لازم است حتي اگر کسي بخواهد عرض کنم که مثلا اصول بخواند که کفايه بخواند يه حدي از فلسفه بايد بخواند من يه خاطره اي دارم عرض کنم يه روزي موفق بودم در زيارت حضرت مولايم علي بن ابي طالب نجف اشرف در آن حاشيه ديدم که يک درسي خارج اصول هست رفتم ديدم که هم آقايان نشسته اند ولي هنوز استاد نيامده من از يکي از اين اصحاب درس سوال کردم که شما اينجا فلسفه هم مي خوانيد گفتم نه فلسفه نيازي نيست فقط در حد که بتوانيم کفايه را بفهميم اونجايي که ميگه قانون الواحد چيه شما نگاه کنيد اين چه حوزه اي خواهد بود آن حوزه اي که فلسفه را در اين حد مي خواد که کفايه را بفهمد اين آخه فلسفه مگه اينه يک اصطلاحي ايشان به کار برده است که بر اساس قانون الواحد خب ما بايد قانون الواحده را بخونيم پس بايد مثلاً عليت را هم بخوانيم عليت بخش علت فاعلي دارد علت فاعل يک بخشي دارد يک مسئله اي دارد تحت عنوان قانون الواحد، که جاي تاسف عظيمي هست به هر حال ما ولو در اين حد هم بخواهيم مسائل را بيابيم خب بياد که فلسفه در حد ابتدايي خوانده بشود بنده معتقدم که فلسفه در حد ابتدايي همين بدايه و نهاييه که خوانده مي شود بسيار کتاب هاي خوبيست بله اگر ما نهاييه را بخواهيم از منظر يک پرده درس خارج بميريم خيلي غني و قوي است نه سطح نهايه را سطح بدايه و سطح نهايي اگر خوب خونده بشود مي تواند به اصطلاح سطح عمومي تلقي بشود البته بنده معتقدم که اشارات از بحث حالا منطقش که به جاي خود از بحث نفس و بعد بحث الهياتش تا به آن بخش پاياني مقامات عارفين و بحث اسرار عبادت و امثال ذلک اين ها بايد خوانده بشود اينها ر بنده جز دروس عمومي حوزوي به لحاظ علوم عقلي مي دونم، اما از آنجا به بعد در حقيقت مي تواند بحث هاي تخصصي تلقي بشود حالا بعضيا ميخان بگويند يک سلسله کتاب هايي به عنوان آشنايي با فلسفه اونچه که از مرحوم شهيد مطهري رسيده است و امثال ذلک اينها کتاب هاي خوبي است آشنايي با فلسفه من خيلي چيزي ندارم يعني موافقت و مخالفتي در اين رابطه ندارم بر اساس تجربه اي که دارم اگر استاد با بدايه و نهايه همراه باشه مي تواند فلسفه را در کام طلبه در کام دانشجو قرار بدهد استاد خيلي نقش دارد اگر کسي فلسفه را فهم درست نکرده باشد نمي تواند به دانشجو بدهد و يک مدرس ما نمي خواهيم ما فيلسوف مي خواهيم مدرس به بدايه و نهاييه محترم اما اگر ما بخواهيم به ذائقه حوزويان ما فلسفه را در حد عموم تامين بکنيم بدايه و نهاييه و اشارات به نظر بنده، اين ها در سطح عموم تلقي مي شود، اما از آن به بعد که مير رسه به مسئله ي فرض کنيد که حکمت الاشراق يا منظومه و بعد نهايتا به اسفار و بعد از اسفار متاسفانه ما فکر مي کنيم که حالا وقتي اسفار خوانديم تموم شده نه حکمت متعاليه اين نيست که اگر کسي اسفار خوانده بايد ايقاظ بخواند بايد المظاهرالهيه بخواند الشواهد الربوبيه بخواند مبدأ و معاد اينها، اين ها بايد خوانده شود اينها کتاب هاي درسي است نگاه کنيد چقدر صدرالمتألهين با چه نظمي با چه ترتيبي و چه انضباطي اينار را قرار داده بله واقعا درود خدا بر جناب صدرالمتألهين شما نگاه کنيد يه سلسله کتاب هايي مثل المشاعر مي نويسد يه سلسله کتاب هايي اين هست که آن که صرف فلسفي است شايد يکي دو تا آيه مثلا توش وجود داشته باشه ولي وقتي مياد تو المظاهر الهيه يا تو المبدأ و الماد يا مفاتيح الغيب همه اينها فلسفي اند الان بنده موفقم که آثار تفسيري مرحوم صدرالمتألهين را دارم به نوبه خودم دارم بحث مي کنم الان بحث آيت الکرسي هستيم در بحث آيت الکرسي مرحوم صدرالمتألهين اين آيه را به بيست و دو مقاله تحليل کرده و مقاله دوم را بر اساس لا اله الا هو آمده توحيد حقه حقيقي خودش را که در عالي ترين کتاب هاي فلسفي هست آنجا دارد مطرح مي کنه ما مرد خواندن اين حرف ها را نداريم چه نگاهي جناب صدرالمتألهين در آيت الکرسي دارد، ميگه آيت الکرسي سيد آيات است بر اساس آنچه که در روايات ما هست و همه معارف توحيدي در اين آيت الکرسي وجود دارد و معاد و امثال ذلک توحيد منظور آنچه که به شئونات واجب برمي گردد اعم از توحيد و عرض کنم که نبوت و معاد و امثال ذلک، خب بنابراين اگر خواستيم به سطح عمومي کتاب ها را بخوانيم بنده معتقدم البته من حرف اساتيد را در جلسه گذشته شنيدم و بسيار نظرات صائبي دارن همه محترمن گرامي اند اما بعد با تجربه اي که بنده دارم کتاب هاي جانبي ذهن را مخشوش مي کنه ذهن فلسفه گرا را از آدم مي گيرد ما در سلوکي که آيت الله جوادي آملي در بحث هاشون داشتن اينجوري عادت کرديم اينجوري فهميديم که با اين کتاب هاي اصيل حرکت کردن و قدم به قدم به بحث هاي علمي در حقيقت تو همين رابطه ادامه و استمرار بخشيدن خب پس بنابراين ما اگر بخواهيم به لحاظ شيوه و روشي که براي طلاب امروز مي خواهيم ما در سه سطح بايد مباحث را تقسيم بکنيم در يک سطح مي رسد اينجا يعني در حد مقدماتي که مي شود مثلا به لايه و نهايي و اشارات بعد از آن به بعد مي شود مقطع بعد منظومه و حکمت الشراق و ساير کتب بعد به اسفار مي رسد بعد در مرحله نهايي هم به آثاري که مترتب بر حکمت است و در معارف است که مسئله مفاتيح الغيب است مبدا و معاد هست و اين گونه از مباحث که بايستي دور بشود البته اگر ما بخواهيم عرفان را بيابيم اول بايد اين سطح را اين هر سه سطح عمومي و خصوصي و تخصصي را در حقيقت بيابيم آن وقت وارد عرفان بشيم اين شيوه اي بود که حضرت استاد آقاي جوادي آملي براي ما ترسيم کردند حکمت وقتي به کمالش رسيد سقف حکمت سطح عرفان است آن وقت هست که ما مي توانيم وارده، بله بعضي ها الان يه مقدار به اصطلاح شايد مستعجل باشند زود هنگام بخوان به اين کتاب ها دست پيدا بکنند اين خطرناکه آن وقتي که حض استاد فصوص تدريس کرده بودم خيلي ها مي خواستند نوارهاي فصوص استفاده کنند حضرت آقا مي فرمودند که خب چي خوانديد شما تاکنون آيا يکي دو جلد اسفار را حتما خوانديد آيا تمهيد را خوانديد اگر اين ها را خونده بودن اجازه مي دادن که از نه اينکه حالا بخواهند اجازه اين اجازه هاي اعتباري نيست تا اين اجازه ها اجازه حقيقي است، يک وقت هست که ما مي دانم که فلان شخص آقا مجتهد است فلان هست اينها نه اين اينها اعتباريه اين وقته که ميگن آقا اين کتاب ها يعني اين معرفت به لحاظ حکمت متعاليه کاملا به دست آمده باشه و چون نردبان عرفان نظري حکمت متعاليه است بعد آدم مي تواند از آن نردبان بهره ببره و مباحث کتاب عرفاني را هم بخواند.
مجري:
خيلي ممنون متشک اونچه که من از فرمايش استاد دريافت کردم اين بود که ما بايد حکمت را روشمند بياموزيم اول از بدايه و نهايي شروع بکنيم در سطح مياني بايد از اشارات شروع بکنيم در نهايت بايد به اسفار و مظاهر الهيه و اين ها بايد برسيم شايد اگر روشمند نباشه ما نخواهيم توانست آن طور که حکمت بخواهد در وجود ما مستقر بشود مستقر شود اين يک، دو حکمت را ما بايد از کساني بگيريم که حکمت در وجود آنها مستقر شده با صرف کسي که مدرس فلسفه باشد نمي تواند آن حکمت را در وجود محصل و دانش آموخته فلسفي استقرار بدهد اول بايد براي خودش مستقر باشه بعد بتواند اين را در وجود ديگري هم استمرار بدهد،
استاد جوادي آملي:
يه مطلبي را عذرخواهي مي کنم که خب شايد از فرمايشات حضرت استاد شنيده باشيد حضرت استاد کتاب اشارات را بسيار کتاب تعليمي بارض و مشخصي معرفي مي کردند چون در اين کتاب پنج استاد مسلم آمده و حرف زده خب ماطن اين کتاب مرحوم شيخ الرئيس است بوعلي سينا است که در نهايت اتقان ميگويند که اشارات به قلم ايشان است اگر شفا به املاي ايشان هست اشارات به قلم است و متن اين اشارات اونقدر به تعبير همان جناب خواجه مثل سرب ريخته شده و اگر خواجه خواجه شده چون محقق مقاصد الشييخ بوده به تعبير ملاصدرا و محقق عبارات الشيخ بوده خواجه اينجوري خواجه شده، آنچه که در آثار حکمي جناب خواجه نصير هست اينکه در ميدان معرفتي اين جور وارد شده و دو تا کار کرده هم تبيين کرده مقاصد شيخ را و هم اين اشکالات جدي که جناب فخر داشته آمده به ميدان و اين ها را کنار زده اين هم يکي، خب اين يک دانه ماطن هست دو تا شارح هست و يک بزرگوار ديگر آمده محاکمه کرده جناب قطب محاکمات آورده چه کار کرده؟ آمده بين اين دو بزرگوار مي خواهم بگويم پنج تا از اين جهت گاهي اوقات سخن حق را به خواجه داده و گاهي اوقات با جناب فخررازي همدلي کرده و گاهي اوقات آمده با خود ماطن همدلي کرده و ايشان را پذيرفته و گاهي اوقات هم هر سه را نقد کرده و حرف خودشو در حقيقت زده خب پس ببينيد اين کتاب مي تواند کتاب باشه مي تواند متن درسي باشه مي تواند شاگرد پرور باشه الان چقدر ما اشارات داريم مي خوانيم اين اشارات وقتي تو حوزه نباشه ديگه ببخشيد آن حوزه ديگه نمي تواند حوزه رسمي باشيد و يکي از امتيازات بزرگ کتاب اشارات اين است که آن قدر شروح براش نوشته شده که آدم مي تواند از منظرهاي مختلف ببيند درست است وقتي مرحوم خواجه به ميدان آمد ديگه کسي جرات نکرد شرح بنويسد براي اشارات از بس اين شرح قويه از بس در تحقيق مقاصد شيخ قوي هست اما در عين حال کتاب هاي ديگ، در ارتباط با حتي خواجه و دبيران کاتبي آقاي دکتر اسماعيل واعظ جوادي که اخوي آقاي دکتر آيت الله جوادي هستند عموي بزرگوار ما هستند رضوان الله تعالي عليه ايشان هم يه محاکماتي بين خواجه و دبيران کاتبي نوشتند اين جور کتاب ها الان تو حوزه ها اصلا مرسوم نيست که نمي شناسن بنابراين در ادامه فرمايش جناب آقاي صحرايي که ما کتاب هاي اين سنخي را مي خواهيم، چند بار آقاي جوادي در درس هاي خودشون راجع به اين کتاب اشارات و اهميت اين اشارات و اينکه بايد در حوزه هاي علميه خوانده بشود من نديدم در اظهارات اين اساتيد که نسبت به اشارات با جديت تمام سخن گفته بشود و به عنوان يک کتاب درسي محض و متني محض هم مباحث نفس فوق العاده شريفه دارد حالا منطقش که به جاي خود هم مباحث نفس بسيار شريفي دارد هم الهياتش بسيار شريفه و مرحوم صدرالمتألهين در بسياري از مسائل ارجاع دارد مي کنه به اشارات، نمي شود کسي اسفار بخواند و بدون اينکه اشارات را خوانده باشه اصلا شدني نيست ديگه براي اينکه ناظر به آن مباحث اونجا است بنابراين حتما حالا اگر به عنوان کتاب پايه در سطح عمومي خواننده نشود و حتما در مرحله اولي از من سطح دوم بايد خوانده بشود
مجري:
من آخرين سوال که يک سوالي که بنا بود سوال کنم در لابلاي فرمايشان تقريبا جواب داده شد من براي آخرين سوال که مي خواهم خدمت حضرت عالي عرض بکنم اين است که نقش و حوزه علميه را در بسط علوم عقلي چگونه ارزيابي مي کنيد.
استاد جوادي آملي:
بخش علوم عقلي حوزه خب دوستان دارن کار خودشون را انجام مي دهند البته ما اين معنا را هم جا دارد بگوييم چون اينجا بناست که به صورت آزاد و شفاف بحث بشود ما يعني شخص بنده معتقدم که با وجود رهيق در ميدان معرفتي فلسفه که همه کتاب ها را دارد رهيق يه کتاب شخصي نيست اولا اجازه بفرماييد من يه شرح خيلي مختصري از رهيق خيلي کوتاه بگم که دوستان فلسفه خوان بدانند که رهق يه کتابي نيست که آقاي جوادي آملي مثلا اسفار را جلو گذاشته شرح کرده آورده اين محصول حوزه است سي سال چهل سال حضرت استاد در حوزه زحمت کشيده تدريس کرده و کتاب چقدر منابع ديده شده از آن ريشه يابي کردن از زمان جناب سقراط و افلاطون و ارسطو حاج آقا شروع کرده هر مسئله اي را هر مسئله را شروع کرده سير تتورات علمي اين بحث ها را يکي پس از ديگري بررسي کرده اثبات و نفي کرده رسيده به مرحوم ملاصدرا و مرحوم ملاصدرا را هم در جايي که لازم باشه اشکال و سوال و نقد اين ها و تحت عنوان اشارات، در کمال احترام و ادب به عنوان اشارات نکاتي را بيان کرده و اين شده کتاب 60-70 جلدي شرح اسفار يه کتاب عادي نيست چه قلمي چه متني آن درسي که حضرت استاد سر درس گفته اينها به جاي خود تحقيق شده بررسي شده محققين کار کردن خدمت حاج آقا رسيده تازه حاج آقا آمده و از اول شروع کرده و برخي از کتاب ها را خب حاج آقا همين جوري ولي برخي از کتاب ها را به تعبير خودشون مجددا آغاز مي کنند و تدريس مي کنند اسفار اين است تسنيم اين است، در اين ميدان معرفتي ما نبايد نگاه کنيم که يه کتابي به عنوان شرح اسفار درآمده مثل يه کتاب شرح اسفار مثلا جلد هشت اسفار شده ده جلد کتاب با تحقيقات جديد خب يعني چي يکه کتاب ده جلد کتاب شرح باشه و بنده جفا مي دانم که اگر در حوزه ما اين کتاب را آن اهتمام اصلي بهش نديم و به عنوان کتابي که پشتوانه و عقبه معرفتي فلسفي ما هست بهش توجه نکنيم، نه آقا جوادي نيازمند است الحمدالله نه ديگران خدا را شکر، الان فرمودن که حوزه علميه چه کار کرده نسبت به فلسفه و چقدر راه دارد براي اينکه از علوم عقلي بخواهد حمايت بکند اين کار عظيم را حوزه کرده اين کار عظيمي که الان به عنوان محصول به اصطلاح چهل سال پنجاه سال فعاليت علمي عقلي در حوزه حکمت هست حوزه انجام داده يه نفر که نميتواند از اين کارو بکند که وقتي مياد تضارب آ مي شود اشکال سوال پرسش شبهه به اينجا مي رسه و اين کتاب به اينجا رسيده است؛ فضاي عمومي حوزه خب ما اعتقاد داريم که بايد به مراتب بيش از آن چيزي که هست اهتمام به مسائل علوم عقلي داده بشود علوم عقلي دو جبهه دارد يک جبهه ي اثباتي دارد يک جبهه سلبي اگر جوانمردي نمي کنيد و جنبه اثباتي را توجه نمي کنيد لااقل به جنبه سلبي بپردازيد يعني فلسفه بايد جلوي اين همه شبهات اين همه اشکالات اين همه نقدها بايستد قدرت داشته باشه توانمند باشه الان حضرت استاد در خصوص قرآن، خب بعضي ها قرآن را در حد خواب گذاري مطرح کرده بودن آن هيمنه اي که در فضاي تفسير و قرآن آقا در صحنه ي حوزه به ميدان آوردن جمع کردن بساط خودشون را و الّا اين جنبل جادو کردن هايي که تو مسائل معرفتي ايجاد مي کنند ذهن اين طلبه ها را مي برند ديگه آن هيمنه اي که از استاد اي کاش هر شب شب قدر بود و ما قرآن به سر مي کرديم اينها زد کنار اين حرف هاي نامربوط را و قرآن را به صحنه آورد حکمت به صحنه آمده با جريان کتاب رهيق و امثال ذلک ما بايد تلاش بکنيم که اين را اساتيد مخصوصا علوم عقلي اين را به عنوان پشتوانه و عقبه معرفتي فلسفي ما، عرض کرديم اين فقط مسائل تاريخي فلسفي به معناي تتورات اين حکمت نيست که مثلا جناب فارابي در بحث برهان صديقين چي گفتن بعد مثلا مرحوم شيخ الرئيس چي گفته بعد محقق چي گفته بعد حکيم سهروردي بعد صدرمتألهين بعد حتي زمان مرحوم علامه و بعد يه تقريري بالاتر از تقرير مرحوم علامه در برهان صديقين آوردند بعضي جيا مي گن خب فلسفه چکار مي کنه، يک مطلبي را حضرت استاد دارن فوق العاده ارزشمند مي فرمايند که اثبات خدا دقت کنيد اثبات خدا اولين مسئله فلسفي است يعني چي يعني بعد از اين که ما واقعيت را اثبات کرديم که الواقعيت و موجودة واقعيت لا واقعيت نمي شود و اين واقعيت کلا واقعيت نمي شود يعني ضروريه يعني واجبه يعني واجب الوجود بعد از اثبات اصل واقعيت اولين مسئله فلسفي اثبات واجب الوجود است، خب اينها از رهآورد نوع معرفتي اصيلي است که ما در حقيقت در اين رابطه داريم؛ بنابراين که فرمودند سوال که آيا حوزه علميه نسبت به اين مسئله چه کرده است و چگونه بايد رفتار بکند اين است که همين ميدان را براي اهل معرفت و فلسفه شما نگاه کنيد به همان حدي که به علوم نقلي فقه و اصول داريد بها ميديد به همان حد در علوم عقلي هم بها بديد همين ما انتظاري نداريم آقا اگر در فقه و اصول يک شيخ و يک آخوند هستند مرحوم شيخ انصاري در فقه مرحوم آخوند در اصول اگر يک شيخ انصاري داريم يک آخوند صاحب کفايه داريم در فضاي علوم عقلي هم يه شيخ الرئيس داريم يک آخوند ملاصدرا اينها بنا نيست، مگر شيخ انصاري و مرحوم آخوند مانع از فهم سنت و کتاب هستند يا اينها دارن زمينه فهم کتاب و سنت را فراهم مي کنن به همان ميزاني که مرحوم شيخ انصاري و آخوند صاحب کفايه در فهم علوم نقلي و بايد ها و نبايد ها کمک ذهني هستند مرحوم شيخ الرئيس و آخوند ملاصدرا هم در فهم علوم عقلي و مسائل معرفت هست و نيست ها اينها دخيل هستند مگه ما شيخ انصاري را يا مرحوم آخوند را حاجب نسبت به درگاه هاي معرفتي اصيل کتاب و سنت مي دونيم همان نقشي که آن ها در علوم نقلي دارن همين نقش در اينجا داشته باشند، ما هيچ انتظاري نمي خواهيم داشته باشيم همون حد و ميزاني که براي علوم نقليه هست به همان ميزان، شما نگاه کنيد امتحان هايي که در ارتباط با همه فلسفه مي خواهند برگزار کنند چگونه برگزار مي کنند، خب اين يک اجحاف است ما واقعا اين را اجحاف مي دونيم مگر مي شود علوم عقلي را بدون اينکه کسي استاد داشته باشه سر درس بياد کلاس بياد بره امتحان بده و نمره 12 بگيرد قبول بشود بعد ما بگيم که مثلا اين بازيه ديگه اين ترديدي نيست که اين بازي با فلسفه است مگر مي شود کسي بدون استاد نهايب بخواند بعد نمره 12 بگيرد، آقا شما در علوم عقلي ماشالله ديگر قريب الجتهاد هستيد اين نمي شود اين اجحاف است اين آسيب مي زند اين باعث مي شود که علوم عقلي در حوزه ها راه پيدا نکند و طلاب که خب به اين ميزان از معرفت نرسيدند که باعث مي شود که چنين اشکالاتي در حقيقت براشون پيش بياد شما الان مي بينيد نوع دوستاني که در حوزه علوم عقلي کار مي کنند راجع به فلسفه مضاف کار مي کنند، شما اين حتي جلساتي که اينجاها هم برگزار مي شه شما نگاه کنيد مي بينيد که بدون پشتوانه عميق عقلي محض ما از مسائل فلسفه مضعاف و اين ها داريم حرف مي زنيم و اين يک کار ببخشيد اصيل حوزوي نيست يک کار اصيل حوزوي اين است که کسي با دست محکم اين حکمت را بگيرد و با اين دست بياد و در ميدان هاي معرفتي جديد که بايد هم وارد بشيم ما اينها هم فلسفه است اما فلسفه مضاف هست يا فلسفه علم هست يا نظاير آن؛ فلسفه مضاف بدون فلسفه علم حالا فلسفه مضاف را بگذريم، فلسفه هاي علمي بدون فلسفه محض هرگز براي ما نمي تواند از جايگاه علوم اسلامي تلقي بشود ولو نويسنده اش عرض کنم که يک حجت الاسلام باشه يا آيت الله باشه تو حوزه درس خوانده باشه تو مجمع پان درس خوانده باشه نه اگر اين ميزان از معرفت را در فضاي معرفتي از کتاب هاي اصيل نگرفته و بدون اين پشتوانه ها آمده حرف هاي فلسفي دارد مي زنه اين بدانيم که اين يه خسارتي است هم خودش را و هم ديگران را معطل کرده آن نوشته و امثال ذلک نمي تواند يک نوشته ي الهي و اسلامي درست تلقي بشود.
مجر:
استاد اگرزاز فماد يک قضيه تاريخي را مطرح کنم ظاهرا مرحومه علامه طباطبايي آن موقع که خواستند شفا مطرح کنند تدريس بکنند ظاهرا آيت الله العظمي بروجردي رضوان الله تعالي عليه نامه اي مي نويسند که شما فلسفه را تدريس نکنيد مرحوم علامه جواب نامه را مي دهد ميفرمايد که چون حضرتعالي مرجعيت عام را داريد در همه لازم است که فرمايش شما را اجتماع بکنند و عمل بکنند ما بنا به دستور حضرت عالي شفا را تعطيل مي کنيم اسفار را تدريس مي کنيم به لحاظ اينکه امروزه شبهات که دامن دامن از آن طرف کره زمين به اين طرف ي کره زمين مياد اين ها را جز فلسفه نمي تواند، فقه نمي تواند پاسخگوي اين ها هم باش يک تعاملي است بين فقيه و فيلسوف تعاملي است بين فقه و اصول فقه و فلسفه بعد ظاهرا آيت الله بروجردي رضوان عاليه مي فرمايند که هرطور که خودتون تشخيص مي دهيد عمل بکنيد اين ضرورت فلسفه را در حوزه ما نمايان مي کند که ما بايد امروز حتما فلسفه را داشته باشيم
استاد جوادي آملي:
اين خاطره را تقري ديگه اي هم دارد حالا من همين تقيريري که ايشان فرمودند را اکتفا مي کنيم ولي تقرير هاي ديگري هم بيان شده که حالا مخصوصا کساني که نزديک بودن يه مقدار شايد جدي تر مثلا بين اسفار و شفا شايد برعکس بوده مثلا اين طور بوده ولي خب مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي رضوان خدا بر ايشان باد ايشان خودشون فلسفه خوانده بودن و کاملا شاگرد مرحوم جانگيرخان قشقايي بودندن که از استاد آقاي جوادي مي فرمودن که ايش خب از شاگردان مرحوم جهانگيرخان قشقايي بود خودش هم اين فضا را مي دانست اما تبعاتي که به هر حال ممکنه براي اجتماع داشته باشه، ولي مثل امام رضوان الله تعالي عليه که يک شخصيت جامعي اند هم فقيه اند هم فيلسوف اند هم عارفند حوزه بايد اين جوري بپروراند مگد مرحوم علامه طباطبايي جنبه هاي فقهي و اصولي نداشت خب بعضي ها مي گفتن اگه ايشان واقعا به اين صحنه بود قطعا به عنوان يک مرجع تقليد بود همه اينها را ديده بود در نجف ديگه اينار را ما بايد بدانيم که اين علوم همون طوري که در علوم عقلي با هم تعاتي کردن تعامل کردن به هم ديگه رشد دادن و از همونطور که عبارت فرمودند تعاندي برخورد نکردن فرصت را به يکديگر دادن تا رشد بکند بايد هم همين کارو کرد بايد اين فرصت را داشت و حوزه را حوزه علميه دانست نه حوزه فقهيه و فقط فقه و اصول بخواهد معيار باشه اگر کسي فقيه هست فقط مثلا بايد اين اين خب طبيعي است که شايد آن هدف نهايي تامين نشه به هر حال اگر بحث بخواهد تمام بشود من فکر مي کنم که ما در آغاز راه هستيم ما براي اينکه واقعا حوزه خودمون را از مسائل جانبي و حاشيه اي دور بکنيم و راه را براي رسيدن به علوم عقلي صحيح سليم هموار بکنيم لازم است که يک نهضتي اتفاق بيفتد و مسئولين اين امر اهتمام ويژه بدن لااقل اصلا قابل مقايسه نيستن اما لااقل در حد علوم نقلي و اعتباري به علوم حقيقي اعتبار ببخشنند و جايگاه علوم حقيقي و علوم عقلي را در حد علوم نقلي محترم بدانند اساتيدش را کتاب هايش را شما نگاه کنيد در باب استصحاب صد تا کتاب نوشته شده ما راجع به اسفار کتاب همون کتاب نتوانستيم تجديد چاپ کنيم اين است، اين همه کتاب شما راجع به استصحاب داريد بعد چقدر تکرار چقدر فلان خب که ما نفي نمي کنيم ما آن کاراري که دوستان در آن حوزه کردن خدا خيرشون بده به هر حال تحقيق علمي است، براي ما ببينيم در جانب اين نشانه است که کفه ترازو به کدام سمت گشته اگر باشه خب هم اساتيدش هم آثارش هم درس و بحث هاش در برخي از ميادين در معرفتي اصلا اجازه، خب اينها باعث مي شود که اين علوم تضعيف بشود ضعيف بشود وقتي ميزان فلسفه را نداريم، مثل زمان مرحوم علامه دو نفر شاگرد دارد، ده نفر شاگرد دارد و اين براي حوزه اي که مي خواهد جهاني باشه مي خواهد با جهان وارد تعامل بشود خيلي جاي کار دارد حوزه عقلي که علوم عقلي را مي خواهد فرا بگيره ما يک عرفاني داريم که اين عرفان به هيچ وجه جز از راه عقل نظري تبيين نمي شود و الا يک چيزه ببخشيد به تعبير از استاد يه عرفان نقلي مي شود نه عرفان نظري هر کسي مياد هر چيزي ميگه دلش خواست، هر چه نوشت و امثال ذلک ما اگر بخواهيم يه عرفان نظري بگيم بايد عقل را ا انقدر ناب بکنيم اوج حکمت متعاليه را کف عرفان قرار بديم آن وقت هست که مي توانيم راجع به اين مسائل سخن بگيم.
ما هم از دوستاني که در فضاي مجازي با ما همراه بودند بعدا با ما همراه هستند نقدها و سخنان آن ها را هم محترم مي شماريم و اگر سخناني داشته باشند بسيار استفاده مي کنيم قطعا هم اين حرف ها در ابتداي راه هست ممکنه مشکلي و سوالي درش وجود داشته باشه اشکالي باشه و ما انشاالله بايد به آن ها بپردازيم نشست هاي بعدي که برگذار مي شود از جهت اصلاح و تصحيح و تکميل خواهد بود و باعث مي شود که اين مباحث رشد بکند و گفتگويي که در اين زمينه هست براي همين مسائل هست و تجاربي که از اساتيد بزرگوارمون داريم بايد که به کار ببنديم و در مسائل علمي از آن ها استفاده بکنيم از جنابعالي و همه برگزار کنيم کنندگان هم تشکر مي کنم
مجري:
از استاد بزرگوار تقدير و تشکر مي کنيم که وقت خودشون را در اختيار اين نشست قرار دادند و از همه کساني که از فضاي مجازي اين بخث را دنبال مي کردند و همچنان حضار بزرگوار تقدير و تشکر مي کنم به ويژه تقدير و تشکر مي کنم از عزيز بزرگوارمون جناب آقاي ملکي که زمينه اين نشست را فراهم فرمودند جلسه را به پايان مي رسانيم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.