سخنرانی استاد مرتضی جوادی آملی در ویژه برنامه شبهای ماه مبارک رمضان

07 04 2024 2544909 شناسه:

 آخرین شب از ویژه برنامه های شب های ماه مبارک رمضان با سخنرانی استاد مرتضی جوادی آملی در دفتر حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در شب بیست و هفتم رمضان برگزار گردید.

دانلود فایل تصویری

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و أفضلهم حبيب اله العالمين اباالقاسم المصطفي محمد و علي الأصفياء من عترته لا سيما خاتم الأوصياء حجت بن الحسن العسکري روحي و ارواح العالمين له الفداء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

«أَعُوذُ بِجَلَالِ‏ وَجْهِكَ‏ الْكَرِيمِ‏ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْه‏».

شب بيست و هفتم ماه مبارک رمضان را در جمع عالمان و فرزانگان علوم ديني در بيت مرجعيت پشت سر ميگذرانيم. از درگاه الهي عاجزانه مسئلت ميکنيم که آنچه را که از اعمال و طاعات توفيق انجامش را داشتيم خداي عالم به احسن وجه قبول بفرمايد و ذخيرهاي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بدهد و توفيق برتر را در اين ايام و ليالي پاياني ماه مبارک رمضان خصوصاً شب و بيست و هفتم ماه مبارک رمضان که شبهه شب قدر بر اين شب مبارک سايه افکن است براي همه ما از بهترينها و فضائل علمي، اخلاقي، تربيتي براي کشور ما نظام ما جامعه ما به بهترين شکلي مقرر بفرمايد.

«اللَّهُمَ‏ ارْزُقْنِي‏ التَّجَافِيَ‏ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُود وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت‏».[1]

ذکر شريفي است که طبق توصيه حضرات معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) تا صبحگانان گفتن اين ذکر براي همه خير و برکت را به همراه ميآورد. الحمدلله اين توفيق براي جمع حاضر بود که در مباحث قرآني در اين سه شب شرکت کنيم و بهرهاي از فيوضات اين ماه که ماه نزول قرآن است ماه ضيافت الهي است ماهي است که خداي عالم ما را إنشاءالله از اهل کرامة الله قرار داده است بهره فراوان را ببريم.

مستحضريد که اراده الهي بر ساخت يک جامعه ايماني است خداي عالم از نزول قرآن و همچنين ارسال رسل و انبياء و سفراء و به دنبال آن حضور حضرات معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) اين انتظار را دارد که جامعه بشري يک جامعه ايماني تشکيل بدهد و يک زيست مؤمنانه براي آحاد بشر شکل بگيرد. آن جامعهاي که در سايه ايمان به خدا و به رسالت انبياي الهي و به قيامت و معاد به پا خيزند پايدار باشند و برنامههاي زندگي خود را براساس اين مباني استوار بدارند، اين جامعه، جامعهاي است که خداي عالم جامعه مطلوب ميداند و سعادت بشر را در سايه اين جامعه ايماني تضمين ميکند.

اما براي اينکه اين جامعه ايماني ساخته بشود و انسانها بر مبناي اعتقاد و باور به اصول و ارزشهاي اسلامي و الهي زندگي خودشان را بسازند، چه اقدامي بايد انجام بشود؟

يک مبنايي را حضرت آيت الله جوادي آملي بيان ميفرمايند در باب اعتقاد و باور و ايمان. ما آن مبنا را اصل قرار ميدهيم و حول اين مبنا بساط بحث خود را پايهريزي ميکنيم. ايشان ميفرمايند که هر اعتقادي از دو تا عقد تشکيل ميشود دقت بفرماييد هر اعتقادي ايماني باوري مرکّب از دو تا عقد است؛ عقد اول عقدي است که بين موضوع و محمول منعقد است. يک قضيه و يک گزارهاي که بخواهد شکل بگيرد، براي اينکه اين قضيه ساخته بشود بايد بين موضوع قضيه و محمول قضيه يک عقد و گرهي اتفاق بيافتد. مثلاً اگر ما گفتيم الله سبحانه و تعالي موجودٌ يا الرسالة موجودةٌ يا القيامة موجودةٌ اين يک گزاره است اين يک قضيه فلسفي است قضيه وجودي است.

بين موضوع و محمول يک عقدي بايد برقرار بشود بين الله سبحانه و تعالي و موجودٌ بايد يک گره و عقدي باشد تا قضيه شکل بگيرد و قضيه هم که ميگويد عقد، از همين جهت است که بين موضوع و محمول اين گره و اعتقاد برقرار ميشود. الرسالة موجودٌ، القيامة موجودةٌ اين قضايا و گزارههاي کلامي و فلسفي اينها بينشان بين موضوع و محمول يک ارتباطي و پيوندي برقرار است اين يک عقد است.

اما عقد دوم که اصرار دارند اين است که بين اين قضيه و قلب انساني و جان و نفس انساني اين هم بايد يک گره دوم بخورد. اساساً ايمان همانطوري که مستحضريد فعل نفس است. نفس دارد يک کاري ميکند يک باوري را با خودش همراه ميکند لذا ايمان را جزء عقل عملي ميداند. مثل اراده، مثل ميل و امثال اينها شؤونات عقل عملي است. بنابراين ايمان مرکّب از دو عقدي است که يک عقدش مربوط به قضيه است و حيث نظري دارد عقل نظري در آن حاکم است و يک عقدش از شؤونات عقل عملي است و عقل عملي با آن قضيه و آن عقد گره برقرار ميکند که اگر اين عقل دوم از جايگاه عقل عملي شکل نگيرد ولو صحيحترين و متقنترين قضايا و گزارههاي کلامي و فلسفي اتفاق بيافتد ايمان شکل نميگيرد.

ايمان عمل قلبي است. ايمان گرهي است و عقدي است که از ناحيه قلب با آن گزاره و آن قضيه انجام ميشود. اين فرمايش حضرت استاد که ميفرمايند هر اعتقادي مرکّب از دو عقد است يک عقدش در حوزه عقل نظري شکل ميگيرد يک عقدش در حوزه عقل عملي. چه بسا خيليها هستند که آن عقد اول و گزاره اول و قضيه اول را دارند حتي معتقدند که الله سبحانه و تعالي موجودٌ، القيامة موجودةٌ الرسالة موجودٌ، اما اين عقد دوم شکل نميگيرد. گرهي بين قلب و آن قضيه اتفاق نميافتد. اين همان آيهاي است که خداي عالم در باب جريان بنياسرائيل ميفرمايد که ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ،[2] با اينکه در بُعد عقل نظري با قاطعيت و در حد يقين بلکه استيقان اين گزاره براي آنها شکل گرفته، اما همچنان اين عقل و اين عقل عملي و قلب پيماني و عقدي و گرهي را با آن گزاره و قضيه برقرار نکرده است. لذا ايمان شکل نميگيرد. ولو تصديق قضيهاي باشد اين تصديق قلبي اتفاق نميافتد.

بنابراين ايمان امري است مرکب از دو عقد که يک عقدش در حوزه عقل نظري است و يک عقدش در حوزه عقل عملي است.

تا اينجا تبيين اين مبنايي که ما در باب اعتقاد و ايمان بايد به آن توجه کنيم. پس ايمان عبارت است از يک تصديق قلبي که بين قلب انسان و آن گزاره و قضيه شکل ميگيرد.

اما نکتهاي که قابل توجه است و در اين جمع گرامي در جمع فرزانگان و عالمان و روحانيون بزرگواري که به هواي شبهاي ماه مبارک رمضان و به هواي حشر با قرآن عظيم و به هواي آشنايي بيشتر با معارف ديني حضور پيدا کردهاند و گرم و حرارت علمي و معنوي خودشان را براي اين جلسه آوردهاند اين معنا بخواهد شکل بگيرد که آن قضيهاي که به عنوان امر نظري دارد شکل ميگيرد نسبت بين اين موضوع و محمول که بناست يک عقدي يک پيوندي اتفاق بيافتد مبناي آن پيوند چيست؟ اين خيلي مهم است. ما ميخواهيم جامعه ايماني را بشناسيم.

اينکه قرآن مجيد اين هم اصرار بر ايمان و ايمان و ايمان دارد و بر مبناي ايمان عمل صالح را ميسازد و جامعهاي را موفق ميداند که از ايمان برخوردار باشند ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِه‏، اين قضيه را ما بايد به برکت قرآن و عترت بيان کنيم تبيين بکنيم که آيا نسبت بين موضوع و محمول که ميخواهد يک عقد و پيمان و قضيهاي شکل بگيرد مبنايش چيست؟ آن گره دوم را فهميديم. آن گره دوم اين است که قلب انساني با آن گزاره و آن قضيه يک ارتباط وجودي برقرار کند و تصديق کند باور کند و به او ايمان بياورد اين را کار عقل عملي ميدانيم به جاي خود محفوظ است. اما سخن اين است که آن بخش اول که در حوزه عقل نظري است و بناست بين موضوع و محمول يک پيوندي برقرار بشود اين پايه و مايه اصلي اين پيوند کجاست؟

شما ميگوييد الرسالة موجودٌ، القيامة موجودةً، الله سبحانه و تعالي موجودٌ، النفس مجردةٌ، اين قضايا و گزارهها مبناي گره و عقد بين موضوع و محمول چگونه است؟ براي اين مبنا سه راه عمده و اصلي وجود دارد. از آن راه برتر و عاليتر عرض کنيم از آن راه وارد بشويم بعد به راههاي ديگر.

شريفترين و برترين نوع پيمان و عقدي که بين موضوع و محمول در قضاياي نظري شکل ميگيرد مبنايش شهود است. در بهترين شکل در عاليترين شکل آن وقتي که ما بين موضوع و محمول را براساس شهود و اشراق رباني و شناخت عرفاني راه ببريم اين تصديق عاليترين نوع تصديق است. اين را توضيح عرض کنم.

يک کتابي را حضرت آيت الله جوادي آملي با قلم خودشان مرقوم فرمودند تحت عنوان حيات عارفانه امام علي(عليه السلام). در اين کتاب که به قلم خودشان در آن سالهايي که به عنوان سال اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليه افضل صلوات المصلين) نگارش فرمودند اين کتاب بود که حيات عارفانه امام علي(عليه السلام) اين يعني چه؟ حيات عارفانه يعني چه؟ حيات عارفانه يعني اينکه انسان حقائق را بر مبناي شهود و شناخت شهودي و کشف و مشاهده زندگي و حياتش را بسازد آيا علي بن ابيطالب(عليه السلام) براي اينکه خدا موجود است و الله سبحانه و تعالي موجودٌ آيا قضيه فلسفي تشکيل داده است؟ گزاره کلامي درست کرده است يا گفته: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»[3] بر مبناي شهود و بر مبناي کشف و مشاهدهاي که حقيقت حق سبحانه و تعالي موجود است خدا را باور کرده است.

ما علم به غيب داريم از راه نقلي که براي ما رسول الله و ائمه فرمودند، ميگوييم خداي عالم موجود است. اين علم به غيب است اما علي بن ابيطالب(عليهما السلام) علم به شهود داشت «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»، اين سيد اولاي الهي و سيد اوصياي الهي که در سيد شهور و در سيد ليالي به سيد قتل به شهادت رسيد اينجوري دارد زندگي ميکند ميگويد من وقتي ميخواهم گزاره تشکيل بدهم بگويم الله سبحانه و تعالي موجودٌ، از باب دليل و آيات آفاقي و آيات انفسي خدا را نميشناسم. من خود مشاهده ميکنم حقيقت هستي را و از درگاه حقيقت هستي به هستياش پي ميبرم و او را به عنوان رب ميشناسم،«مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه» بر مبناي شهود.

به همين صورت مسئله رسالت است. اينها حرفهايي است که حضرت استاد در کتاب حيات عارفانه امام علي(عليه السلام) آوردهاند. همين نوع از معرفت که معرفت شهودي است در باب رسالت هم همينطور است. در آن خطبه قاصعه علي بن ابيطالب(عليه السلام) وقتي صداي جبرائيل ميشنود رسول گرامي اسلام ميفرمايد يا علي «تسمع ما اسمع و تري ما اري» براي پيغمبر آيا رسالت چگونه احساس شده است؟ کسي دليل آورده براي پيغمبر؟ دليل فلسفي يا دليل کلامي بر وجود رسالت اقدام کرده يا خودش پيامبر وحي را ديده؟ جبرائيل امين را و وحياي که از زبان جبرائيل امين به قلب مطهرش ميآيد را بالعيان مشاهده کرده؟ به همين صورت براي مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) مسئله رسالت اينگونه مشهود بود مشاهده کرد و لذا ايمان به رسالت ايمان به غيب نيست.

ما ايمان به غيب داريم يعني بر پيامبر گرامي اسلام جبرائيل امين نازل ميشود ما که نميبينيم. بر قلب مطهر او وحي وارد ميشود ما که نميبينيم. ما بر مبناي غيب اعتقاد به رسالت داريم. ولي رسول مکرم اسلام اين حقيقت را بالعيان مشاهده ميکند و علي بن ابيطالب(عليه السلام) در اين رتبه گرچه پيغمبر نيست «لست نبيا لست مرسلا»، اما اين حقيقت را اين ولي الله امشاهده ميکند لذا پيامبر مکرم اسلام به او ميفرمايد «تسمع ما اسمع و تري ما اري» اين در ارتباط با رسالت. اين را ميگويند حيات عارفانه. يعني بر مبناي شهود و بر مبناي مشاهده و بر مبناي کشف اين اتفاق دارد ميافتد.

به همين صورت مولاي متقان علي بن ابيطالب(عليه السلام) مسئله قيامت را هم با همين نگاه «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»،[4] همين هم مبناي حضرت استاد بر اينکه حيات عارفانه امام علي نسبت به قيامت بر اين اساس است که فرمود «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»، خدا در قرآن ميفرمايد که ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[5] ما در روز قيامت اين پردهها را از روي چشم تو، واقع پردهاي ندارد تو بر روي چشم پرده داري، ما اين پردهها را از روي چشم تو برميداريم و تو بالعيان مشاهده ميکني ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ نه «عنه غطائه»! ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ اکنون تو ميتواني ببيني. علي بن ابيطالب حجابي نداشت ستاري نداشت پردهاي و مانعي براي اينکه قيامت را ببيند براي او وجود نداشت.

بنابراين هم در حوزه توحيد هم در حوزه رسالت هم در حوزه معاد براساس مشاهده و شهود و عرفان زيست ميکرد.

خداي عالم اين راه براي مؤمنان هم امکانپذير کرده است. راه وجود دارد. راه دشوار است سخت است اما اصل اين راه وجود دارد. خداي در قرآن ميفرمايد که: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ[6] بله اين دسته از آيات زياد نيستند ولي راه دارند نشان ميدهند. اگر شما از مرحله ايمان به غيب بگذريد و به مرحله ايمان به شهود برسيد که اين ايمان به شهود ايقان است که از ايمان بالاتر است. حتماً عالمان و فرزانگان تشريف دارند ميدانند که در روايات است که يقين بعد از ايمان است و مرحلهاش بالاتر از ايمان است. ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ، لازم نيست که برويد بعداً قيامت و در آنجا ببينيد که جهنم حضور دارد بهشت حضور دارد هماکنون اگر پردهها کنا برود و قدرت زدودن اين پردهها را داشته باشيد هماکنون بر مبناي علم يقين ميتوانيد حقائق را بالعيان مشاهده بکنيد.

اين پيوند بين موضوع و محمول در گزارههاي کلامي و اعتقادي همان مبنايش شهود است. پس ما ميتوانيم قضايايي و گزارههايي را داشته باشيم که اين قضايا و گزارهها بر مبناي شهود شکل بگيرد مثلاً اگر کسي بر اينکه آتش وجود دارد از راه دخان دليل بياورد بگويد چون دخان و دوت است پس آتش است. ولي يک نفر ديگري مستقيماً ميرود جلو ميرود جلو، و ميبيند که آتش هست. گزاره و قضيه درست ميکند و ميگويد: «النار موجودٌ»، چرا؟ چون من دارم ميبينم.

خود هنر دان ديدن آتش عيان ٭٭٭ ني گپ دلّ علي النار الدخان[7]

آنهايي که از دخان پي به آتش ميبرند اينها علم به غيب دارند اما آن کساني که هنرمندانه نزديک آتش شدند و آتش را ديدند اينها يک معرفت شهودي دارند به علم اليقين رسيدهاند و از راه علم اليقين به وجود آتش اعتراف ميکنند. پس بنابراين دو جور ميشود به وجود آتش اعتراف کرد و باور داشت؛ يک: مشاهده، دو: از راه دليل دخان که «ني گل دلّ علي النار الدخان».

اين يک راه بود ما در جمع عالمان هستيم در جمع فضلاي حوزوي هستيم و اين فرمايشات حضرت استاد در فضاي حوزه الحمدلله اين چهل پنجاه سال وجود داشته آثار علميشان آثار بيانيشان آثار بنانيشان الحمدلله حوزه را ساخته است. عالمان و فرزانگان ما دانشجويان ما طلبههاي ما بر اين مبناي معرفتي راه پيدا کردهاند. ميدانند که يک جامعه ايماني برترين شکلش اين است که مبناي ايمانشان شهود باشد. معرفت شهودي باشد. باورهاي قلبي به معناي ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ باشد.

اين برترين نوع ايمان است که به ايقان رسيده و اين نوع از ايمان از انسان جدا نميشود. آنکه حرارت آتش را با همه وجودش احساس کرد و لمس کرد ديگر هيچ وقت اينکه آتش را نميسوزاند هرگز برايش قابل باور نيست ميگويد من حس کردم و الآن دارم حس ميکنم گرما و احراق و نار آتش را. اگر يک جامعهاي بر اين اساس ايمان بياورد و باورهاي الهي را بر مبناي شهود به آن برسد اين جامعه قطعاً يک جامعه ايماني خواسته الهي و مورد توقع پروردگار عالم است. اين يک مرحله است.

بعد از اين مرحله، مرحلهاي است که از آن به دانش کلام و فلسفه ياد ميکنيم. اين مرحله مرحله شهود است عاليترين نوع شناخت است البته براي انبياي الهي و اولياء از علم اليقيني گذشته، به عين اليقين بلکه به حق اليقين رسيده و عاليترين نگاهي که در حوزه معرفت دارد شکل ميگيرد توسط انبياي الهي و اولياء و ائمه معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) است. شما حساب بفرماييد اگر باور همه افراد جامعه ما در تراز باور علي بن ابيطالب باشد يک نفر از ايمان و باورهاي ايماني فاصله ميگيرد؟ هر چه هم اتفاق بيافتد. هر چه که بدي را ببيند زشتي را ببيند، آن باور تکان نميخورد. هزار نفر هم بيايند بگويند آتش سرد است اين ميگويد تو چه ميگويي؟ من دارم بالعيان اين را مشاهده ميکنم. اين نوع از معرفت آن عاليترين نوعي است که خداي عالم براي بشر راه را درست کرده است اما راه سنگين است راه سخت است راه دشوار است همگان اهل اين راه نيستند.

راه دوم را اهل کلام و اهل حکمت و فلسفه پايهريزي ميکنند. ميگويند آن گزارهاي که ميخواهد شکل بگيرد ما ميگوييم الله سبحانه و تعالي موجودٌ، يا الرسالة موجودةٌ، يا القيامة موجودةٌ، بين اين موضوع و محمول ما دليل ميآوريم برهان اقامه ميکنيم. رشته کلام و علم کلام و علم فلسفه رسالتشان اين است که بيايند بگويند به اصطلاح گزارهها و قضاياي اعتقادي همهشان دليل دارند برهان دارند. اگر خدا موجود است ادله مختلف مثلاً امکان وجوب هست يا برهان صديقين هست يا ساير براهين. اگر رسالت است با آن دليل. اگر ولايت است با آن دليل. ادلهاي که بزرگان اهل کلام و حکمت در طول اين بيش از هزار سال آمدند اين ادله را گاهي اوقات حتي در متن فرمايشات قرآني ما و روايي ما از احاديث حضرت رسول گرامي اسلام اينها در قالب بيان حديثي است اما با يک استدلال و يک برهان است.

الآن يک عبارتي را در نهج البلاغه علي بن ابيطالب حضرت دارد و حضرت استاد اين بيان را به عنوان بهترين بيان در مقام استفاده براي اثبات اينکه خداي عالم وجود داردو آن اين است که «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ»[8] اين فرمايش مولايمان در نهج البلاغه است و حضرت استاد خيلي از اين فرمايش که اين متقنترين حتي عاليترين و نابترين نگرشهاي حِکمي و فلسفي که جناب صدر المتألهين دارند در اين بيان کوتاه و مفيد و مکفي علي بن ابيطالب وجود دارد «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ»، هر موجودي که روي پاي خودش نيست نميتواند به وجود خودش متکي باشد او معلول است و آن کل عالم امکان است «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ».

اين هم يک بياني است اين هم از نهج البلاغه علي بن ابيطالب است و لکن بيان شهودي نيست مثل «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه» نيست اين دليل فلسفي است اين دليلي کلامي است. از اين نوع ادله در روايات بسيار فراوان است. در حوزه اثبات واجب تعالي ادله فراواني داريم: ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيد[9] از هزار سال پيش و بيش از هزار سال از زمان جناب فارابي تا بوعلي سينا تا محقق طوسي تا سهروردي تا ملاصدرا تا اکنون و عاليترين تقرير را علامه طباطبايي(رضوان خدا بر او باد) در باب برهان صديقين اقامه کردند اين آيات آفاقي و آيات انفسي و برهان صديقين راههاي متفاوتي است که به صورت عقلي براي اثبات حق سبحانه و تعالي پايهريزي شده است.

ميخواهيم چه عرض کنيم؟ ميخواهيم بگوييم که موضوع و محمول يک گزارهاي که بناست در باب اعتقاد به توحيد اعتقاد به رسالت اعتقاد به معاد بخواهد شکل بگيرد پايهاش چيست؟ پايهاش استدلال است برهان است و مسائل علم کلام. اينهايي که داريم عرض ميکنيم براي اين است که حوزهها مسئوليتشان اين است اگر بناست حوزهها يک جامعه ايماني بسازند يک جامعه مؤمنانه بسازند ايمان را بايد حوزهها به مردم آشنايشان کنند و آنها را راهنمايي کنند يا مبناي ايمان عرفان است يا مبناي ايمان حکمت و کلام است و يا راه سومي که بايد اشاره بکنيم.

پس اين هم راه دوم که براي اينکه ما آن گزاره اولي و عقد اولي شکل بگيرد عقد مستحضريد يعني بين موضوع و محمول بايد يک پوند ناگسستني شکل بگيرد ناگسستني يعني محمول از موضوع سلبش ممتنع باشد موضوع از محمول سلبش غير ممکن باشد. محمول براي موضوع ضرورت داشته باشد موضوع براي محمول ضرورت داشته باشد در اين حد بايد که اين گزاره يک گزاره قطعيو فلسفي و کلامي باشد. اين هم مطلب دوم.

اما پايه سوم معرفت ما از کجا شکل ميگيرد؟ از اينکه ما از مسائل شهودي بياييم پايينتر، از مسائل حِکمي که ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ،[10] بياييم پايينتر و به مسائل نقلي اکتفا بکنيم اين پايينترين سطح است. اين پايينترين سطح شکلگيري گزارههاي ايماني و اعتقادي ماست. آقا، شما به چه دليلي به خدا اعتقاد داري؟ مگر نميبيني که خدا در قرآن فرموده اينجوري؟ مگر نميبيني که پيامبر گرامي اسلام اينگونه فرموده است؟ مگر نميداني که علي بن ابيطالب؟ اين را ميگويند ايمان به غيب. ايمان تقليدي.

ما اعتقاد داريم نوع مردم البته اينجورياند. آن دسته اول حداقلاند دسته دوم يک مقدار بيشتر، اما نوع مردم در اين فضا هستند. ميخواهم عرض کنم که رسالت ما آقايان دقت کنيد من پايان عرضم ميخواهم برسم به اينکه رسالت روحانيت و حوزهاي علميه به چيست؟ و ما حوزهها را براي چه ميخواهيم داشته باشيم؟ که اگر بخواهيم ايمان مردم و باورهاي اعتقادي مردم را داشته باشيم بايد يکي از اين راهها را طي کنيم و غير از اين هر راهي که بايد باطل است و به فناء ميرود. حالا عرض ميکنيم. راه سوم چيست؟ راه سوم اين است که ما احاديث نوراني ائمه(سلام الله عليهم اجمعين) و رسول گرامي اسلام را به ببريم براي مردم بازگو کنيم. آيات الهي را بخوانيم اين آيات الهي اين احاديث اينها نشانگر اين است که قيامت وجود دارد انسانها اگر معاذالله مرتکب گناه و معصيتي شدند، نافرماني خدا را کردند، اين معصيت معاذالله جهنم دارد و اگر اطاعت کردند بندگي کردند قول خدا و سخن خدا را پذيرفتند اطاعت کردند از انبياي الهي و از ائمه اينها به بهشت ميروند. اينها اهل خير هستند اهل سعادت هستند اينها مسائلي است که حوزههاي علميه بايد همراه با آن دو راه دوم و سوم مسير را بهتر و قطعيتر طي کنند. اين راه راهي است که نوع ما طلبهها و اوساط از حوزويان بايد روي اين راه تکيه کنيم. چون جامعه ما قدرت استدلال و حکمت و برهان و امثال ذلک ندارند. آيات آفاقي، آيات انفسي و برهان صديقين اين براي اوساط از جامعه ما است عمده مردم که در مسير ابتدايي هستند که با اين معارف آشنا نيستند. برهان صديقين را نميدانند برهان امکان و وجوب را نميدانند. برهان بسيط الحقيقه و اينها را که نميدانند چيست.

بيشتر براساس ايمان به غيب حرکت ميکنند. ﴿الم‏ ٭ ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدي لِلْمُتَّقين‏ ٭ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب‏﴾، عمده مردم روي اين هستند. اينجا حوزهها و روحانيت در حقيقت عمده بارشان روي اين است. البته حتماً بايد ما روي آن اول و دوم هم تأکيد کنيم. حوزه بايد عارفاني حکيماني متکلماني مفسراني بپروراند. شما الآن اين تفسير تسنيم حضرت استاد را که محققان و پژوهشگران ارزشمند تلاش کردند الحمد لله کتاب به جلد هفتاد و دوم رسيده و اگر بخواهد با همّت دوستان إنشاءالله امسال تا پايان جلد هشتادم تا پايان امسال به جامعه داده بشود، حاج آقا تلاش و کوشش کردند از هر سه راه گزارههاي قرآني را براي جامعه تبيين کنند. هم نگرشهاي عرفاني دارد، هم نگرشهاي فلسفي و کلامي دارد، هم نگرشهاي مؤمنانهاي دارد که براساس موعظه حسنه و امثال ذلک دارد تأمين ميکند جامعه را.

تفسير تسنيم يک کتابي نيست که فقط يک عدهاي بيايند بخوانند نه! همه ما يک جور بايد با اين کتاب به گونهاي آشنا بشويم که بتوانيم در اين سه حوزه راه استدلال را و راه برهان را و راه شهود را و راه نقل را براي جامعهمان باز کنيم. اگر دارند نتيجهگيري ميکنند. عرايضم را جمع کنم. ببينيد اگر يک جامعه ايماني بخواهيم درست کنيم، مگر شما نميگوييم که خداي عالم بر مبناي ساخت يک جامعه ايماني اين آموزههايش را بيان فرموده؟ فرموده: ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ، اين ايمان که اگر مبنايش يا ايمان به غيب باشد يا ايمان از راه حکمت و کلام باشد يا ايمان از راه معرفت شهودي باشد اين ايمان که از هر راهي باشد باعث ميشود که مؤمنش اسلام را دستورات اسلام را احکام اسلام را ارزشهاي اسلام را کنار نگذارد.

ما دينگريزي، دينستيزي و نظاير اين را نخواهيم داشت اگر حوزهها رسالت خودشان را در انتشار دين از اين راهها براي جامعه بياورند. ميدانيد چرا اينجوري شده جامعه که بخش قابل توجهي از اينها ميگويند مثلاً دينگريز يا دينستيز شدند؟ چون مبناي اعتقاد و باور چه بوده؟ اينها نبود. نه ايمان به غيب بوده، نه از راه حکمت و کلام بوده، نه ايمان و شهود. مبناي ايمان همين خواب و قصهها و تعريفهاي مداحي و واسطههاي ناصوابي که هيچ پايگاه علمي ندارند. ما نبايد زمام ايمان جامعه را به دست افرادي بسپاريم که يک افراد متوسطاند که دو تا اشکال و سه تا شبهه برايشان مطرح بشود خودشان هم نميتوانند حل بکنند. يک جامعهاي که ايماني باشد اگر صد تا نقص از ما ببيند صد تا اشتباه از ما ببيند از دست گزارههاي ايماني خودش برنميدارد. آن کسي که اعتقاد دارد و ديده که آتش ميسوزاند، اگر ده تا حرکت از افرادي ببيند هرگز دست از ايمانش برنميدارد. اين مهم است.

حوزههاي علميه بايد به جوري باشند در مسيري حرکت کنند هم بتوانند خودشان را از اين سه راه يا راه ايمان مؤمنانه و ايمان به غيب، يا از راه حکمت و کلام يا از راه عرفان و شهود به گونهاي گزارهها را براي خود تأمين کنند و بعد قلب را به عنوان عقد ثانوي با آن عقد اول ايجاد کنند که قطعاً نسبت به ايمان يک تضميني براي جامعه حوزوي حاصل بشود. ما يک چنين رسالتي داريم رسالتي که براي يک جامعه ايماني است و بناست بر مبناي يک جامعه ايماني ما حرکت کنيم اقتضايش اين است. آنچه را که حضرت استاد آيت الله آملي در آثارشان دارند که سعي ميکنند همه اين آثار را از اين سه طريق تأمين کنند اين است.

بنابراين در پايان ما به شدت بايد به رسالت حوزههايمان توجه کنيم و دين را و ايمان جامعه را از دست ناآشنايان و ناشيان و مداحان و آنهايي که از حقيقت تفقه در دين عاجزند و اصلاً با اين تفقه در دين سروکاري ندارند بايد در بياوريم. الآن متأسفانه قضيه اينجوري است. حوزههاي علميه نقشآفرين نيستند. اساتيد و شخصيتهاي محقق و کاردان و آن کتابهايي که در اين تريبونها ميگردد اين کتابهاي عميق حوزوي نيست که يا مبناي عرفان يا حکمت و کلام يا ايمان مؤمنانه بخواهد بسازد اينها ندارند و بنابراين يک اتفاقي که ميافتد اين است که باعث ميشود متأسفانه جريان دينگريزي و امثال ذلک اتفاق بيافتد.

به هر حال ما آثار حضرت آيت الله جوادي آملي را با اين نگاه ميتوانيم دنبال بکنيم که ساخت يک جامعه ايماني بر مبناي يکي از اين سه طريق است که اصطلاحاً ايشان ميگويند جمع سالم بين نقل و عقل و شهود. اين فرمايشات حضرت استاد را حتماً در ذهنتان هست من آنها را مرور ميکنم که بدانيد بايد اين مسير طي بشود نقل و عقل و شهود و جمع سالم بين اينها و حضرت استاد در آثارشان خصوصاً تسنيم اين مسير را طي ميکنند. هم ايمان مؤمنانه هم ايمان حکيمانه و متکلمانه هم ايمان عارفانه و هم جمع سالم. نبايد ما حکمت را مانع از عرفان و عرفان را مانع از حکمت و حکمت را مانع از نقل و نظاير آن قرار بدهيم. اينها بايد همافزايي کنند. با اين همافزايي باعث ميشود جامعه ايماني مؤمنانه حرکت کند و مبناي معرفت او يک مبناي علمي باشد حالا يا علم شهودي يا علم غيبي يا علم بر مبناي استدلال و برهان. اين عرض بنده بود.

من مجدداً از حضور يکايک شما عزيزان و سروران روحاني که افتخار داديد تشريف آورديد و در اين مجلس و بزم قرآني و معارفي در شب بيست و هفتم ماه مبارک رمضان حضور به هم رسانديد تشکر ميکنم. از برگزارکنندگان و دفتر محترم که برنامه اين ديدار و اين جمع گرامي را در اين شب و در اين شبها و سه شب قرار دادند محققيني که بحث کردند و در جمع دوستان مطالب را مطرح کردند تشکر ميکنم و آرزومندم که خداي عالم اولاً من در پايان چند تا دعا بکنم اهل دعا نيستم اما به آمين شما اميدوارم که إنشاءالله خداي عالم به برکت ايام و ليالي پاياني ماه مبارک رمضان و شب بيست و هفتم که شب قدر به يک نوع و بياني هست إنشاءالله با قلبي خالص در پيشگاه پروردگار عالم، خداي عالم براي همه ما بهترينها و کاملترينها را مقرر و مقدر بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

 

[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص228.

[2]. سوره نمل، آيه14.

[3]. عيون الحكم و المواعظ(لليثي)، ص415.

[4]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص38.

[5]. سوره ق، آيه22.

[6]. سوره تکاثر، آيات5 و6.

[7]. مثنوي معنوي, دفتر ششم، بخش 83.

[8]. نهج البلاغه (للصبحي صالح)، خطبه186.

[9]. سوره نوح، آيه17.

[10]. سوره نحل، آيه125.

​​​​​​​