سلسله سخنرانی استاد مرتضی جوادی آملی در شبهای ماه مبارک رمضان با عنوان چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين» به ماه مبارک رمضان درود ميفرستيم و جلوهها و ظهورات ارزشمند اين ماه عزيز را گرامي و عزيز ميداريم در ايام و ليالي قدر هستيم هم قدر و منزلت اين ايام و ليالي و حقايق موجود در آنها را بايد بدانيم و هم خود را مهيّا و آماده آن حقايق و آن موهبتهاي الهي در حقيقت داشته باشيم از جهت ديگر هم وضعيت مظلومانه مولاي عزيز و غريبمان حضرت علي بن ابيطالب(عليه آلاف التحية و الثناء) را متوجه باشيم که او سيد اوليا است او سيد اوصيا است او همه خيرات و زيباييها را در اعلاء دارد نام شريف علي که مشتق و منشق از اسم عالي حق است «يا عالي بحق علي» هر آنچه که از آن حضرت ساطع و صادر شده است در عاليترين و برترين درجه است به آن امام والا تقرب ميجوييم و از ساحت قرب او به ساحت پروردگاری قرب و تقرب خود را إنشاءالله تأمين خواهيم کرد به وجود مقدس آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) درود و سلام و تحيّات داريم و از آن حضرت ميخواهيم که ما را در راهيابي به خير و کمال و سعادت دنيا و آخرت مدد و ياري بفرمايد و به اذن الله آن ولايت تامهاش را به نوبه خود در سرزمين وجود ما بگستراند آن امامي که خداي عالم وجودش را مکمل دين و متمم نعمتش ناميد و وجودش را باعث رضايت و خشنودي و خرسندي خود اعلام کرد ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾ نبايد اين جلوههاي گرانقدر را فراموش کنيم و بلکه جبهه جانمان را بايد متوجه به اين جهات خير و ارزشمند در ليالي قدر داشته باشيم بحثمان را پيرامون چگونه زيستن بر مبناي عقلانيت وحياني دنبال ميکنيم که زيستن شايسته و چگونگي زيستن در پناه عقلانيت وحياني يک شدني را و يک تغيير و تحولي را در ما ايجاد ميکند که آن شدن مبدأ و آغاز مراحل اصلي و ابدي حيات ماست برزخ ما و قيامت ما و ابديت ما گره خورده است به همين امر که ما چگونه زيست کنيم تا چگونه بميريم چگونه زيست کنيم تا چگونه محشور شويم چون فرمودند «كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُون» يعني مرگ شما که پايان زندگي شماست به زندگي شما رنگ ميگيرد و از جايگاه زندگي شما معنا و حقيقت مييابد لذا اين صيرورت که در سايه چگونه زيستن شکل ميگيرد براي ما بسيار مهم و قابل توجه است.
سخني را از امام جواد(عليه السلام) در آغاز کلام و بيان اين جلسه عرض کنيم که حضرتشان با يک بيان کوتاه اما حکمتآميز وضعيت دنيا و چگونگي زيست در دنيا را تشريح فرمودند که «الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ» اين تشبيهها و تمثيلها خوب ميتواند واقعيت را براي ما نمايان بسازد قطعاً دنيا به معناي اين نعمتها و آيات و آلاء پروردگاري نيست شمس و قمر کوه و در و دشت جماد و نبات و حيوان اينها دنيا نيستند اينها موجوداتياند که در اين عالم يعني دنيا به سر ميبرند هر کدام در حد وجودي خود موجود شدند تا پاانداز وجود انسان و فرش وجود انساني باشند و لذا اينها نعمتهاي الهي و آيات و نشانههاي حقاند دنيا براساس اين تشبيه و تمثيل که حضرت فرمود «الدُّنْيَا سُوقٌ» دنيا يک بازار است براي ما اين معنا روشن ميشود که در بازار بايد چگونه زيست کرد همه کساني که در دنيا و در بازار زيست ميکنند فرهمند و اهل ربح و سود و بهره نيستند برخيها خسارت ميبينند و ضرر ميکنند برخيها بهره ميبرند و سود ميکنند برخيها خسارتشان خيلي زياد است برخي خسارتشان کم برخي بهرهشان و سودشان بسيار زياد است و برخيها هم کم اين ميدان را ما مرور کنيم و دنيا را اينگونه ببينيم دنيا براساس اين تحليل و براساس اين تمثيل و تشبيه به اين صورت است مسير دنيا را بايستی اينگونه ديد دنيا پاياني ندارد انتهايي براي اين عالم نيست گرچه هر وقت اراده الهي باشد خداي عالم اين قصه را به نهايت ميبرد ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ٭ وَ إِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ﴾ بالأخره اين دنيا به پايان ميرسد چون دار فناست و نه دار بقاء دنيا فاني است دنيا گذرا است اما همواره دنيا از آن لحظهاي که آغاز شده است تاکنون و از الآن تا آن لحظهاي که ويران ميشود يک آهنگ را دارد يک فضا را دارد و آن اين است که انسانها در اين دنيا زيست کنند با اين نعمتها و امکاناتي که در اختيار آنها هست از مواهب طبيعي بهره ببرند اما براي اينکه خود را بسازند حقيقت خود را بيابند و جان خود را متعالي کنند و آنچه را که از خوبيها و کمالات است در دنيا براي خود ذخيره کنند و آنچه که از بديها و شرور و آفات است از خود دور بدارند دنيا ملفّق است مرکب است از بد و خوب از خير و شرّ از زشت و زيبا از سود و خسارت و زيان اين ملفّق بودن اين ترکيب از بد و خوب و زشت و زيبا خير و شرّ و عدل و ظلم براي ما يک شرايطي را بايستی ايجاد بکند که از بديها و زشتيها و قبايح فاصله بگيريم به خوبيها و زيباييها و کمالات روي بياوريم اينکه حضرت فرمود «الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ» يک دسته در اين دنيا سود ميکنند و يک دسته در اين دنيا خسارت ميبينيد اين براي اين است که دنيا هر دو جنبه را دارد هم امکان اين را که انسان سود کند و بهره ببرد و هم اينکه خداي ناکرده زيان و ضرر متوجه او بشود و خسران کند بر اين اساس بايد ببينيم که چکار بايد بکنيم چگونه بايد زيست کنيم که با يک زيست مناسب شايسته از آن خسران و ضرر و نجات پيدا بکنيم و آن سود و آن بهره را براي خودمان ذخيره کنيم و آماده بکنيم براساس همين عرض شد که عقلانيت و زندگي بر پايه عقلانيت راه را براي زيست مناسب و شايسته فراهم ميکند که براساس آن زيست شايسته و مناسب انسان بتواند براساس اين تمثيل و تشبيه امام جواد(عليه السلام) از دنيا بهره ببرد بهرهمند بشود رابح باشد سودآور باشد و از خسارت و زيان در امان بماند اين عقلانيتي که در اين رابطه خودش را نشان ميدهد کدام است عرض کرديم در جلسات قبل عرض شد که عقلانيت يک شجره است يک شجره طيبه است که اين شجره طيبه شاخها و برگهايي دارد و ثمرات و آثاري دارد همانطوري که جهالت يک شجره خبيثه است که اين شجره خبيثه هم ثمرات و آثار و پيامدها و نتايجي دارد اين دو فضا را ما بايد فهم کنيم عقلانيت چه به بار ميآورد و جهالت چه به بار ميآورد يکي از جلوههايي که در باب عقلانيت ما بايد بيابيم و امام کاظم(عليه السلام) به جناب هشام اين عقلانيت را دارد نشان ميدهد که عرض کرديم خود عقلانيت يک شجره طيبهاي است يک حقيقت مجردي است که ظهوراتش تظاهراتش نمايندگيهايش در نشئه طبيعت قابل مشاهده است عقلانيتي که براي ما بخواهد زيباييهاي حيات دنيا را به ارمغان بياورد با خصايصي و با جلوههايي روبهرو است اين بيان را امام کاظم(عليه السلام) به جناب هشام ميفرمايد که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَة» يکي از جلوههاي عقلانيت براساس اين تحليل وقتي امام(عليه السلام) ميفرمايد خردمندان اينگونه زيست ميکنند عاقلان و فرهيختگان بر اين مبنا مشي ميکنند زاهدانه زندگي ميکنند زهد نماد عقلانيت است و طمعورزي و رغبت به دنيا نماد جهالت و ظلوم و جهول بودن است اين را دقت بفرماييد همانطوري که در آن حديثي که امام صادق(عليه السلام) در باب جنود عقل و جهل بيان فرمود اين معنا را ذکر فرمود که در حقيقت زهد از نمايندگيها و جلوههاي عقلانيت است و در مقابل آن رغبت است که امروز بحث ما در بيان آنچه که از عقلانيت ما ميتوانيم براي چگونه زيستن استفاده کنيم اين فراز از بيان امام صادق(عليه السلام) است که فرمود «وَ الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَة» زهد از جنود عقل است و رغبت ميل کردن ولع و شوق به دنيا نشان دادن از جلوههاي جهالت است اين را ميخواهيم باز کنيم و عقلانيتي را در اين فضا براي خود برجسته کنيم که براساس آن زيست و زيستن شايسته را بتوانيم براي خود و جامعه به ارمغان بياوريم پس اين را ملاحظه بفرماييد که امام صادق(عليه السلام) در اين حديث شريف زهد را از جنود و سربازان عقل ميشمارد و رغبت را هم از جنود و سربازان جهل «وَ الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَة» در اين بيان هم امام کاظم(عليه السلام) مسئله حرکت عاقلانه و خردمندانه و زيستن انسانهاي فرهيخته را مبتني بر زهد ميداند که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَة» اين زهد و رغبت دو ويژگي متعاکساند در وجود انسان خدا هم رغبت را قرار داده و هم زهد را قرار داده ما گاهي اوقات جاي اين دو تا را اشتباه ميکنيم اگر زهد را نسبت به آخرت بگيريم و رغبت را نسبت به دنيا بگيريم اين خسارت دنيا و آخرت است اما اگر زهد را به لحاظ دنيا بگيريم و رغبت را به لحاظ آخرت بعضيها ممکن است سؤال بکنند که خداي عالم اين جنود جهل را براي چه در انسان قرار داد اين جنود نسبياند مراد از نسبيت در اين است که خداي عالم يک رغبتي را در انسان قرار داد يک شوق و ميل و ولع و اشتياقي را در انسان قرار داد اگر اين شوق و ميل را انسان متوجه به دنيا کند و به دنيا اينگونه طمع و ولع داشته باشد اين خسارت است اين زيان بردن است و اين درماندگي و شقاوت نهايتاً معاذالله اما اگر همين رغبت را همين شوق و ميل را نسبت به آخرت بگيرد و به آخرت مشتاق باشد به جلوههاي حسنات و زيباييهاي آخرت دل بدوزد اشتياقش را و رغبتش را به آن سمت داشته باشند چقدر زيباست بنابراين اينجور نيست که رغبت مطلقا بد باشد ميل و اشتياق و طمع و ولع حتي مطلقا بد باشد نه اگر اين متوجه به دنيا و زخارف دنيا و مال و مقام دنيا باشد که انسان تلاش بکند اينها را تحصيل بکند اما در دنيا بگذارد و برود اين رغبت ميشود از جنود شيطان اما اگر اين رغبت را انسان جهتدهي کند ساماندهي کند ميلش را و گرايشش را و سمت و سوي اين رغبت را به سمت آخرت و جلوهها و حسنات آخرت ببرد يا به سمت يار و محبوبش ببرد نه تنها جزء اصحاب يمين باشد بلکه جزء اصحاب مقرب باشد «يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد * آنكه يوسف به زرِ ناسره بفروخته بود» آيا انسانها حاضر هستند که يار را محبوب را خدا را بفروشند و دنيا را بخرند چه زيبا عارفان زيست ميکنند چگونه جلوههاي دنيا را و جلوههاي آخرت را با هم مقايسه ميکنند «يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد * آنكه يوسف به زرِ ناسره بفروخته بود» انسان آمده است تا جلوه و جمال يوسفي را با خود به همراه ببرد تا اسماء و اوصاف الهي را با خود ببرد يا لااقل حسنات و زيباييهای عالم آخرت و بهشت را به ارمغان براي خود بياورد اگر بخواهد دنيا را بخرد و جمال يوسف را بفروشد اين خسارت کرده است «يار مفروش به دنيا که بسی سود نکرد * آن که يوسف به زر ناسره بفروخته بود گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ * يا رب اين قلب شناسی ز که آموخته بود» آن کسي که اين معنا را به جناب حافظ آموخت که خرقه را بفروش خرقه يعني دنيا خرقه يعني مطامع دنيا آن که دنياست بايد فروخته بشود و آن که آخرت است بايد خريداري بشود ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾ درود بر آن انسانهايي که اين رغبت را اين ميل را اين شوق را به سمت رضايت الهي جهتدهي کردند ساماندهي کردند و تمام عشق و رغبت و شوق و ميل را به آن سمت گرايش دادند اينها بُرد کردند ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾ نفس را فروخت دنيا را فروخت مطامع را فروخت و آنچه که خريد جمال يوسفي است کمال و اسماء و صفات الهي بوده است بنابراين اگر خداي عالم در وجود انسان رغبت قرار داد اگر ما اين رغبت را به سمت دنيا و مطامع دنيا ببريم اين رغبت ميشود سرباز جهل اما اگر همين رغبت را همين ميل و شوق را به سمت حقايق عِلوي و جمال و جلال الهي بدوزيم آن سمت را نشانه بگيريم چقدر زيبا ميشود هر دو ميشود سرباز الهي و جنود عقل هم زهد ميشود جنود عقل و هم رغبت ميشود بله اگر ما به سمت دنيا گرفتيم امام کاظم(عليه السلام) اين ويژگي که در بيان امام صادق(عليه السلام) بود را به زيبايي تعريف کرد تفسير کرد اگر امام صادق(عليه السلام) فرمود که زهد از جنود عقل است و رغبت و شوق از جنود جهل امام(عليه السلام) دارد معنا ميکند ميفرمايد که اگر شما اين رغبت و شوق را به سمت دنيا بگيريد ترديدي نيست که اين ميشود از جنود جهل اما اگر اين شوق و رغبت را به سمت آخرت بگيريد هم زهد از جنود عقل است و هم رغبت لذا حضرت به جناب هشام اينگونه تعليم ميدهد که خردمندان اينگونه زيست ميکنند اگر سؤال بفرماييد براساس منابع وحياني يا بر پايه عقلانيت وحياني زيستن مناسب و زيستن مناسب چگونه است امام کاظم(عليه السلام) بر پايه عقلانيت اين معنا را دارد بيان ميکند ميفرمايد خردمندان در دنيا زاهدانه ميزيند و نسبت به آخرت راغبانه و مشتاقانه مناجات زاهدان يک چيز است و مناجات راغبان و شائقان و مشتاقان به عالم ابد به گونه ديگري است که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَة» اين معنا را بايستی که باز از منطق وحي بيشتر بياموزيم و فرا بگيريم خداي عالم در قرآن نمونههاي بسيار بارز و شکوفايي را براي ما دارد مثال ميزند که اينها ميتواند اُسوه باشد و نمونههاي زيست و زندگي باشد و براساس آن بتوانيم زيستمان را سامان بدهيم عبرت گرفتن و اعتبار از عمدهترين توصيههايي است که در حقيقت دين براي ما دارد بيان والاي علي بن ابيطالب(عليه السلام) اين است که «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار» عبرتها فراواناند عبرت يعني چه عبرت يعني آن امري که انسان بايد از آن عبور کند و بگذرد و اعتبار يعني عبور کردن و گذر کردن از امر اعتباري «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار» جريان حضرت موسي(عليه السلام) که بارها و بارها در قرآن تکرار شده مراد از تکرار يعني بيانات مختلف و جلوههاي گوناگوني پيدا کرده چه آنگاه که با بني اسرائيل روبهرو بود چه آنگاه که با فرعون و فرعونيان روبهرو بود چه آن زماني که با سحر و ساحران مواجه شد چه آنگاه که بعد از جريان گذر از درياي روان نيل با بني اسرائيل داشت جريان قارون جريان سامري جريان مناجات همه اين مسايلي که خدا بارها از زواياي مختلف راجع به حضرت موسي و قصههاي او سخن گفته است براي ما اعتبار بايد باشد ما بايد گذر و عبور کنيم يکي از مهمترين و زندهترين جهاتي که در داستان حضرت موسي و قصه حضرت بوده است نوع تعاملي است که حضرت موسي و قوم او با فردي به نام قارون داشتند اين قصه قصهاي نيست که ما يک بار بشنويم و تاريخي باشد قصههاي قرآن احسن القَصص است نه احسن القِصص احسن القَصص يعني بهترين و زيباترين نمونههايي که ميتواند همواره براي انسان درسآموز باشد عبرتآموز باشد و انسان براساس آن بتواند الهام بگيرد و زندگي خودش را بر مبناي آنها بسازد چه خوبانش همانند ابراهيم و موسي و عيسي(عليهم السلام) چه بدانش همانند نمرود و فرعون و همسران نوح و ديگر افرادي که خداي عالم در سوره مبارکه تحريم و برخي ديگر از سورهها اصلاً به عنوان الگو و نمونه ياد کرده است جريان حضرت موسي(عليه السلام) و قوم او با قارون هم شنيدني است نه به عنوان يک قصه نه به عنوان يک داستان نه به عنوان يک پيام تاريخي يا کار تاريخي ما بايد قرآن را از نگرش تاريخي به در بياييم بگوييم که در زمان موسي(عليه السلام) يک کسي بود به نام قارون اينجوري زندگي ميکرد اهل دنيا با او اينگونه سخن گفتند اهل آخرت با او اينگونه سخن گفتند و خداي عالم دنيا را روي سر قارون خراب کرد ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾ زمين آمد و او را در کام خود بلعيد اين قصه بايستی براي ما و همه انسانهايي که در نشئه طبيعت زندگي ميکنند نصب العين باشد همه باي اين داستان را ببينيم مشاهده بکنيم از او درس بگيريم و زندگيمان را بر مبناي اين درس فرا بگيريم قارون يک کسي بود که سرمايه فراواني اندوخته بود اموال فراواني جمع کرده بود آنگونه که نقل است ميگويند چهل شتر فقط کليدهاي خزائن او را حمل ميکردند گنج قارون يک گنج بسيار فراواني بود گرچه خداي عالم در قرآن ميفرمايد که ما کساني ديگر داشتيم که به مراتب از قارون ثروتمندتر بودند توانمندتر بودند غنيتر بودند اما ما آنها را در اين زمين به کام زمين فرو برديم اينها رفتند و رخت اين دنيا را در حقيقت نتوانستند به تن داشته باشند به هر حال قارون اولاً منطقي ناصواب داشت ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾ اين قانون اين فرمول هماکنون براي همه ما وجود دارد فرقي نميکند حوزويان دانشگاهيان بازاريان ساير مشاغل و صنوف ديگر هر کسي که در دنياست تهديد است و مهدّد است به اينکه اين سخن را بگويد ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾ اين چگونه زيستن دارد اين را به ما ميآموزد که ما اينجوري زندگي نکنيم ما فکر نکنيم آنچه که از قدرت دنيا از علم از تقوا از ايمان از ثروت از اعتبار اجتماعي از هر چه که داريم مال خودمان است ما اينها را مالک هستيم معاذالله آن روزي که آن لحظهاي که ما احساس مالکيت بکنيم و فکر کنيم اينها را ما درست کرديم و ما مالک آنها هستيم لحظه سقوط ماست لحظه انحراف و انحطاط ماست همواره نگاه ما به اينها بايد نگاه ابزاري باشد نگاه امانتي باشد نگاهي است که خداي عالم بر مبناي ابتلا و امتحان در اختيار ما قرار داد ﴿إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلَّا﴾ چقدر خداي عالم با اين بيان صريح که فرمود ﴿كَلَّا﴾ که «کلّا» حرف ردع است يعني به هيچ وجه اينجوري نيست هرگز اينگونه نبوده و نيست آن وقت خداي عالم کسي را اکرام نميکند همانطوري که کسي را اهانت نميکند اينها بر مبناي ابتلا هست که آيا در آنجا شاکري يا در آنجا صابري ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ﴾ اين منطق را خداي عالم به اين زيبايي و به اين وضوح براي ما در دنيا تشريح کرد که ما متاع دنيا و امکانات و آنچه را که در دنيا در اختيار قرار گرفته است را از خود ندانيم خومان را مالک آن ندانيم اگر ما مالک بوديم ميتوانستيم با خود ببريم ما مالک زمين نيستيم ما مالک ماشين نيستيم ما مالک خانه نيستيم ما مالک اين تن هم نيستيم مالک چشم و گوش هم نيستيم اينها از ما جدا ميشوند ما از اينها جدا هستيم ما هستيم و نفس خودمان و تمام شد و رفت هر آنچه را که هنگام مرگ مينهيم و ميرويم ما نيستيم مغازه ما نيستيم مقام ما نيستيم مال ما نيستيم پولهايي که در بانک گذاشتيم ما نيستيم اينها همه و همه بيگانهاند همه از ما جدايند ولي اين فريب است که ما فکر ميکنيم ما مالک هستيم بله مالک اعتباري هستيم مالک روي کاغذ هستيم اما اينکه با خود بخواهيم ببريم مالک هيچ چيزي نيستيم جز خودمان و اعمال و رفتارمان جز کيفيت زيست ما که براي ما کيفيت شدن و صيرورت را به همراه خواهد داشت اين خيلي مهم است چرا نبايد جامعه اين را بيابد چرا قدرتمندان ثروتمندان متمکّنان عالمان آگاهان به علوم روز و امثال ذلک آنهايي که اينها را با نگاه مالکيتي ميبينند اين در جلوي اينها و در منظر و مرآي اينها جريان قارون وجود ندارد آيا الآن ما کسي داريم که به اندازه قارون ثروت داشته باشد اين ثروتي که براي قارون بود که چشمها را خيره کرده بود و چهل شتر فقط کليدهاي مخازن او را حمل ميکردند اينها کجا شد و به کجا رسيده است آيا به خود آنها در زمان حيات آنها وفا کرد که بعد بخواهد وفا بکند چرا نبايد ما اينها را متوجه باشيم و خسارتهاي آن را نبينيم و آثار سوء آن را در جامعه مشاهده نکنيم خداي عالم در قرآن اين نمونه بارز زيست را مطرح ميکند و ميفرمايد که اهل آخرت اهل ايمان مستقيماً و صراحتاً به قارون گفتند که قارون اينگونه حرکت نکن اينگونه با لباس شهرت و با امکاناتي که به هر حال خدا به تو داده است در جامعه دل نسوزان محرومين را ضعيفان را ناتوانان و عاجزان را از خود مرنجان بيا و بر آنچه که خداي عالم به تو عطا کرده است تو هم به محرومان چيزي را عطا کن چقدر زيبا در اين آيه ميفرمايد که ﴿وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا﴾ اين نحوه زيست ما را دارد تعيين ميکند که اولاً ما زهد را تشريح کنيم زهد نه يعني انزوا گزيدن بيرغبتي کامل نسبت به دنيا و مطامع دنيا وقتي زهد را در منابع وحياني دنبال ميکنيم زهد در اين است که ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾ چه کسي گفته که از منابع دنيا استفاده نکنيم چه کسي گفته که از طيبات دنيا بهره نگيريد بلکه خداي عالم فرمود ما اين را براي مؤمنان مهيا کرديم که مؤمنان استفاده کنند اين رزق طيب و حلال است مؤمن نوش جانش که از اين مواهب استفاده کند که اين مواهب را مال خودش نميداند خودش را مالک اينها نميداند اينها را يک سلسله امکاناتي آلائي نعمتهايي ميداند که خدا در اختيار او قرار داده تا او استفاده کند لذت ببرد و خدا را شکر بکند و در جهت خدمت به جامعه و خدمت خلق هم از آنها استفاده کند چقدر زيباست چقدر خوب است آيا اين منطق زيست را ما توانستيم در جامعه بفهميم و بفهمانيم هرگز خداي عالم سختگيري را بيرغبتي را و امثال ذلک را توصيه نکرده است بلکه رهبانيت را بدعتي ميداند که عدهاي براي خود انتخاب کردند ما هرگز به رهبانيت فتوا ندادهايم چقدر زيبا اين اعتدال در زيست را اين اقتصاد در مشيت و مشي را ﴿وَ اقْصِدْ في مَشْيِكَ﴾ اين اعتدال در مشي و مرام را خداي عالم گاهي اوقات به زبان لقمان حکيم گاهي اوقات به زبانهاي ديگر بيان ميکند بنابراين زهد يک تفسير غلطي از آن شده است در جامعه که زاهدانه زيستن نه يعني رهباني زندگي کردن اين متاعهاي دنيا را انسان بر خود حرام بکند و از ارزاق طيبه خداي عالم استفاده نکند به بيان خود معصومين خداي عالم زهد را اينجوري معنا کرده است ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾ اگر خداي عالم يک نعمتي به شما داد اين نعمت را از خود ندانيد نگوييد ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾ و خود را مالک آن ندانيد همه منافعش را براي خود نخواهيد ديگران را هم محروم نکنيد اين نحوه از زيست ميشود زيست زاهدانه اينکه انسانها بر خودشان سخت بگيرند با پشمينه بخواهند زيست بکنند با نان جوين خشکيده نه زندگي علي بن ابيطالب(عليه السلام) يک زندگي خاص است يک زندگي استثنايي است او براي جايگاه ديگري دارد زندگي ميکند هرگز او اين نحوه از زيست خودش را ملاک و معيار زيست اجتماعي قرار نداد امام مجتبي(عليه السلام) در همين مدينه مهمانسرا داشتند مهمانخانه داشتند به افراد طعام ميدادند زندگي ميدادند امکانات ميدادند اين سختگيريها و امثال ذلک يک جهات ديگري دارد يک نگاه ديگري دارد علي بن ابيطالب(عليه السلام) براي يک عالمي ديگر زيست ميکند او براي يار حق سبحانه و تعالي که فرمود «يار مفروش» اين دنيا را به هيچ ميانگاشت و آن جلوه زاهدانه به معناي خاص کلمه است خيليها الآن انتظار دارند که مثلاً احياناً کساني که در کسوت روحاني يا مثلاً دانشگاهي هستند آنگونه زيست کنند آن زيست يک زيست استثنايي است آن که توصيه علي بن ابيطالب(عليه السلام) به زهد بود اين زهد است که ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾ اين زهد معتدل که شايسته انسانهاي مؤمن است آن زهد نيست آن فراتر از آن معناست آن را در حقيقت در فضاي عشق و عرفان و نظاير آن بايد جستجو کرد اين براي اوحدي از انسانهاست براي اولياي الهي است اما براي اوساط از جامعه نوع جامعه به بيان ديگر توده جامعه زندگي بر مبناي اعتدال است اقتصاد است ﴿وَ اقْصِدْ في مَشْيِكَ﴾ اين را خداي عالم توصيه ميکند بله علي بن ابيطالب(عليه السلام) يک زندگي استثنايي ديگري دارد پيامبر گرامي اسلام(صلی الله عليه و آله و سلم) وقتي وارد منزل دخترش ميخواهد بشود يا منزل خودش ميخواهد بشود يک پردهاي را آويختهاند حضرت ميفرمايد که اين پرده را کنار بزن که من رغبت به دنيا را نميخواهم داشته باشم اين نحوه ديگري از زيست است اين زيست متعالي است که هرگز توصيه نشده است هرگز نخواستهاند و پيامبر هم چنين زيستي براي احدي توصيه نکرده است آن زيستي را که براي توده مردم عموم جامعه و طبقات مختلف جامعه توصيه شده است همين است و حکومتها و نظامها بايد اين اقتصاد را و اين اعتدال را که کف يک زندگي معتدلانه است براي جامعه فراهم بياورند بنابراين براساس بيان امام کاظم(عليه السلام) که به جناب هشام ميفرمايد که «إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَة» عاقلان خردمندان زيستشان را بر مبناي زهد در دنيا و رغبت در آخرت قرار دادهاند يعني اينگونه زيست ميکنند که نسبت به دنيا معتدل ميزيند به آنچه که به آنها داده شده است دلخوش نيستند مالک آن نميدانند خود را مالک بدانند و ديگران را بالمرّه از آن بگذرند و اصلاً به احدي ندهند اينگونه نيست از آن سو هم اگر از آنها گرفته شد نگران نيستند محزون نيستند ناراحت نيستند اينها را امانت الهي ميدانند ما اگر بتوانيم اين فرمول زندگي را که دنيا و متاع دنيا يک امانتي است در اختيار ما که بايد با اين امانت براساس آنچه که دستور دادهاند رفتار بکنيم راحتيم هم خودمان راحتيم هم جامعه راحت است و هم چگونه زيستن شايستهاي را توانستيم براي خود ايجاد کنيم اينها برکات ماه مبارک رمضان است اينها از توصيههاي حکيمانهاي است که از مواليمان و از ذوات مقدس اهل بيت عصمت و طهارت و قرآن عزيز که اين شبها شب نزول قرآن است و شب صعود قرآن ناطق حضرت امير المؤمنين سيد الاولياء و سيد الاوصياء (عليهم آلاف التحية و الثناء) است که به اين ذوات قدسي تقرب ميجوييم و از دشمنان و معاندان آنان تبرّي ميجوييم
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»